درباره منشأ زبان‌ها بیشتر بدانیم

سخن گویی انسان در کنار توانایی ابزارسازی یکی از دو خصوصیت بسیار مهمی است که او را از سایر موجودات متمایز می‌کند. از این رو زبان را باید حامل اساسی ذهنیت‌های انسانی تلقی کرد. زبان پدیده ای است پیچیده که طی دو قرن گذشته به مطالعات و مباحث بی پایانی دامن زده است. این مباحث که عمدتاً در مورد ریشه‌ها، ماهیت، چگونگی کارکرد و مصارف زبان شکل گرفته اند، هنوز به نتایج قطعی منجر نشده و شاید هیچ گاه نشوند. با این همه دو گرایش عمده در این مباحث به چشم می‌خورد: از یک سو زبان پیش از هر چیز یک ابزار ارتباطی تعریف می‌شود، ابزاری که انسان‌ها برای ایجاد ارتباط میان یکدیگر و انتقال اطلاعات و دانش، احساس و ذهنیات خویش به کار می‌برند. از سوی دیگر، زبان پیش از آن که ابزاری ارتباطی باشد، وسیله ای اساسی برای اندیشیدن شمرده می‌شود. در این رویکرد، زبان عامل اصلی ذخیره و انباشت افکار و دستگاهی است که در یک معنی نمی‌توان آن را از اندیشه جدا کرد. زبان شناسی در هر دو مورد، علاوه بر بررسی سازوکارها و منطق حاکم در شکل و محتوای زبان، به ریشه شناسی زبان نیز می‌پردازد.

شناخت ریشه‌ها این حس بزرگ را دارد که ما را به سوی مبادی احتمالاً مشترک فرهنگ‌های انسانی و شناخت بهتر آن‌ها هدایت می‌کند. چنان که کشف ریشه‌ی مشترک زبان‌های هند و اروپایی در قالب زبان باستانی سانسکریت سبب شد دانشمندانی چون ژرژ دومزیل (2) و امیل بنونیست (3) به بخش عظیمی از مفاهیم، اسطوره‌ها و نهادهای مشترک در این پهنه‌های بزرگ فرهنگی پی ببرند.

منشأ زبان‌ها

برآوردها در مورد زمان شکل گیری زبان انسانی به شدت متغیرند و فاصله ای بین 250 هزار تا 50 هزار سال پیش را دربر می‌گیرند. حتی بعضی از نظریات منشأ زبان را به دورانی پیش از این متعلق می‌دانند. این امر تا اندازه ای به یافته‌های حاصل از مطالعه‌ی فسیل‌های انسانی بسته است، زیرا پدید آمدن زبان بدون تغییرات اساسی در ساخت و حجم مغز و استخوان بندی‌های گلو و غیره ممکن نبوده است. اما در مورد این که آیا زبان در نقطه‌ی جغرافیایی واحدی پدیدار شده و یا در نقاطی متفاوت و آیا این پیدایش هم زمان بوده یا در زمان‌های مختلف روی داده، هنوز هیچ نتیجه‌ی قطعی به دست نیامده است.

درباره‌ی چگونگی پدید آمدن زبان نظریات مختلفی وجود دارد. یکی از مهم ترین آن‌ها را چارلز‌هاکت (4) در دهه‌ی 1970 میلادی ارائه کرد. به نظر‌هاکت زبان انسانی طی دو مرحله شکل گرفته: مرحله‌ی نخست را او آمیزش (5) می‌نامد، یعنی زمانی که انسان با صداهای اولیه شروع به ساختن صداهایی ترکیبی می‌کند. صداهای اولیه، همچون صدای جانوران، صرفاً حاوی پیام‌های کوتاه و محدود بوده اند (نظیر احساس خطر یا خشم) در حالی که صداهای ترکیبی حجم پیام را افزایش می‌داده اند.‌ هاکت مرحله‌ی دوم را دوگانگی الگویی (6) می‌نامد، یعنی صداهای شناخته شده در مرحله‌ی نخست با یکدیگر ترکیب‌های بی شماری می‌سازند تا معانی گوناگون را منتقل کنند.

امروزه در حدود 3 تا 4 هزار زبان در جهان وجود دارد که در مورد بسیاری از آن‌ها هنوز هیچ مطالعه‌ی نظام مندی صورت نگرفته است. برای مثال از حدود 1200 زبان آفریقایی تنها حدود 100 زبان و از میان 250 زبان تبتی- بیرمانی تاکنون حدود 10 زبان گردآوری شده اند. شمار زبان‌های کنونی جهان به دلیل کاهش جوامع بومی و استیلای اجتناب ناپذیر فرهنگ‌های بزرگ تر بر فرهنگ‌های کوچک تر در بستر فرایند جهانی شدن (7)، به شدت رو به کاهش است. چنان که تا نیمه‌ی قرن بیست و یکم تعداد زبان‌های زنده به حدود هزار، و شاید هم کم تر، خواهد رسید. یکی از زبان شناسان آمریکایی به نام مایکل کراوس (8) معتقد است که در حدود 10 هزار سال پیش بالغ بر 10 هزار زبان وجود داشته، اما اکنون این رقم به 6 هزار تقلیل یافته و تا صد سال آینده نیز 90 درصد آن‌ها از میان خواهند رفت.

نابودی هر زبان به معنی نابودی بخش عظیمی از مفاهیم، دانش و اندیشه، تفکرات و در یک کلام نابودی یک فرهنگ است و از این رو تلاش برای جلوگیری از این زوال یکی از وظایف اساسی انسان شناسان است.

زبان جانوری

برای درک زبان به مثابه یک ابزار ارتباطی باید از مطالعات رفتارشناسی حیوانی کمک گرفت که در سال‌های اخیر رشد بسیار زیادی داشته اند. امروزه ثابت شده که حیوانات نیز برای ایجاد ارتباط از نوعی زبان استفاده می‌کنند. این زبان چندین روش مختلف یا به عبارت دیگر چندین نوع نمادگرایی را به کار می‌گیرد. حرکت، نخستین آن‌هاست که شاید بیش ترین سهم را در زبان جانوران داشته باشد. نخستین تحقیق مهم در مورد زبان‌های حیوانی را کارل فون فریش (9) (1983- 1886) رفتارشناس اتریشی انجام داد. او در مطالعاتش در دانشگاه‌هاروارد به این نتیجه رسید که زنبورهای عسل از نوعی رقص در قالب حرکات گرد یا زیگزاگی و با سرعت‌های متفاوت استفاده می‌کنند تا فاصله و جهت منبع غذایی را نسبت به کندو با توجه به محور خورشید به یکدیگر اعلام کنند. مورد شناخته شده‌ی دیگر، کرم‌های شب تاب اند که برای یکدیگر پیام نوری می‌فرستند: فراوانی و فاصله‌ی زمانی بین این پیام‌ها معنی دار هستند. به همین ترتیب حرکات سر و دست و بال می‌توانند حامل پیام‌هایی میان حیوانات باشند. دومین روش برای انتقال پیام بین جانوران «بو» است. جانوران مختلف نظیر سگ، گربه و موش از فضلوات خود برای نشانه گذاری قلمرو خویش استفاده می‌کنند و بعضی از انواع جانوری نظیر پروانه نیز بوهای خاصی متصاعد می‌کنند که از کیلومترها دورتر برای نوع مشابه قابل تشخیص است. سومین وسیله‌ی ارتبای لمس کردن است که در جانوران گروهی از اطلاعات را منتقل می‌کند. مانند لمس کردن شاخک‌ها توسط حشرات و لمس کردن پرندگان. علاوه بر این‌ها، صدای جانوران نیز همچون انسان‌ها پیام‌هایی منتقل می‌کند. صدایی که قورباغه‌ها، سگ‌ها، گربه‌ها یا نهنگ‌ها از خود خارج می‌کنند، حامل پیام‌های ارتباطی اند. مجموع این پیام‌ها را می‌توان در چند مقوله‌ی محدود طبقه بندی کرد که عبارت اند از: مشخص کردن قلمرو، فراخواندن زوج یا فرزندان، ابراز احساساتی چون ترس، اندوه، تسلیم یا پرخاشگری و تهدید. بنابراین می‌بینیم که طیف پیام‌های جانوران نسبت به انسان بسیار محدود است و این محدودیت در ابزارهای انتقال نیز قابل مشاهده است.

زبان انسانی

زبان انسانی شکل و محتوای بسیار پیچیده ای دارد. این زبان که عمدتاً بر صورت استوار است، ساخت خاصی دارد که در آن صداهای اولیه (10) ابتدا در قالب واحدهای کوچک صوتی فاقد معنی یا واج (11) و سپس در قالب واحدهای صوتی کوچک معنی دار یعنی تک واژ (12)‌ها با یکدیگر ترکیب می‌شوند و قابلیت نامحدودی برای واژه سازی خلق می‌کنند. این ساخت بسیار پویا در کنار ذهنیت فوق العاده خلاق انسانی و قدرت بی پایان این ذهنیت در نمادسازی، زبان انسانی را از غنایی شگفت انگیز سرشار می‌کند. افزون بر این، باید توجه داشت که علاوه بر این نمادگرایی صوتی که معانی را در قالب فرکانس‌های صوتی می‌ریزد و برای دو سوی پیام قابل فهم می‌کند، زبان انسانی از مجموعه ای گسترده از نمادهای تصویری و جسمانی نیز برخوردار است. تمام حرکات اندام‌ها و ماهیچه‌ها به ویژه در صورت، لحن سخن گفتن، نوع ایستادن و روی کردن به طرف مقابل، فاصله با او، ژست‌ها، اداها، نشانه‌هایی چون آرایش، نوع لباس، اشیای مورد استفاده، تدابیر رفتاری و … همگی معانی نمادینی دارند که به صورت عناصر مکمل و گاه حتی عناصر اصلی زبان به کار می‌آیند. از این رو، از لحاظ انسان شناسی زبان را به هیچ رو نمی‌توان از عناصر پیرامونی اش تفکیک کرد.

زبان: دستگاه اندیشه و ارتباط

آن چه زبان انسانی را از زبان جانوری تفکیک می‌کند، همان چیزی است که به انسان امکان می‌دهد فرهنگ و اندیشه داشته باشد و بتواند آفرینش فرهنگی بکند. این تفکیک بر سه محور اساسی استوار است. نخست، اصل قراردادی بودن زبان، یعنی تنها با نوعی «قرارداد» در معانی واژگان می‌توان به گستره‌ی بی پایان مفاهیم فرهنگی مورد استفاده‌ی انسان‌ها دست یافت. می‌دانیم که تعداد اصوات محدود است (در حدود 50 صوت)، بنابراین جز با ترکیب اصوات و تبدیل آن‌ها به واج‌ها، تک واژه‌ها و سرانجام واژگان و جمله‌ها، برخوردای از چنین حجم بزرگی از مفاهیم فرهنگی ممکن نبود. این قابلیت، گواه دومین اصل زبان انسانی است: خلاقیت و آفرینندگی آن. ترکیب اصوات و معانی در قالب ساخت‌های زبان امکان بی پایانی برای ایجاد معانی به وجود می‌آورند، امکانی که به روشنی در آفرینش‌های ادبی بروز می‌کند. بسیاری از انسان‌ها می‌توانند به سادگی جملات و مفاهیمی تازه و بسیار پیچیده را، حتی در زبان رایج و روزمره‌ی خود، بسازند. طبعاً اگر این قابلیت بالقوه بالفعل شود و در فرایند اجتماعی شدن و فرهنگ سازی دخیل شود، می‌توان به اوج خلاقیت ادبی دست یافت. سومین اصل مهم در زبان انسانی، قابلیت جابه جایی آن در زمان و مکان و بین واقعیت و خیال است. ساخت‌های زبانی به انسان امکان می‌دهند گذشته، حال و آینده را تصور کند، شرایط واقعی یا خیالی را در ذهن خلق کند و هر کدام از زمینه‌ها و عناصری را که مایل باشد در هر زمان و مکانی با یکدیگر ترکیب کند. خاصیت حرکت اندیشه از خلال مفاهیم (یا همان واژگان) به انتزاع، امکان مهم و ارزشمنید است که ذهن انسان را آماده‌ی پذیرش مفاهیم کاملاً پیچیده ای چون اخلاق و دین می‌کند. از این رو، هرچند در تجربه‌ی گروهی از انسان شناسان نظیر آلن و بئاتریکس گاردنر (13) و دیوید پرمک (14) امکان آموزش زبان نمادین اشاره ای به شامپانزه‌ها، در حد بیش از صد واژه، با موفقیت ثابت شده، هر روز بیش از پیش اطمینان می‌یابیم که یک اختلاف عظیم فرهنگی زبان انسان را، که نظام اندیشه‌ی اوست، از زبان جانوران، که صرفاً یک نظام خطاب است، متمایز می‌سازد.

زبان و فرهنگ

زبان امری فرهنگی است که با آموزش به انسان منتقل می‌شود. کودکان تا سن 6 سالگی از قابلیت فیزیولوژیک آموختن هر زبانی به سهولت برخوردارند، اما پس از این سن آموختن دشوارتر می‌شود و پس از بلوغ، چنان چه فرد هیچ زبانی نیاموخته و در هیچ محیط انسانی رشد نکرده باشد، عملاً غیرممکن خواهد بود. نتایج آزمایشات و مطالعه‌ی کودکانی که از محیط انسانی محروم بوده اند، این را ثابت کرده است. آموزش زبان در عین حال نوعی انتقال مفاهیم اجتماعی و فرهنگی به کودکان است. از این رو آموختن زبان را می‌توان اجتماعی شدن و دروازه‌ی ورود به فرهنگ مادر دانست. به همین دلیل هرگونه مشکل و اختلال در روند این آموزش (برای مثال مورد کودکان دو یا چندزبانه، یا زبان‌های قومی) ممکن است مستقیماً به صورت مشکلات فرهنگی و اجتماعی متبلور شود.

قابلیت‌های فیزیکی انسان از لحاظ مغزی و نحوه‌ی ارتباط مغز با اندام‌ها و حس‌ها و همچنین نوعی قابلیت درونی در ذهن انسان که نوام چامسکی (15) آن را دستور زبان جهانی (16) می‌نامد، انسان را قادر می‌سازد که به صورتی تقریباً خودکار زبان را از جهان پیرامونش بیاموزد. با این وصف، هرچند اکثر انسان شناسان نظریه‌ی چامسکی را در کلیاتش می‌پذیرند، به دلیل ویژگی‌ها و جهان بینی‌های گاه بسیار متفاوت فرهنگ‌ها، کیفیت و کمیت استفاده از زبان یا سکوت، یا استفاده از نمادها، حرکات و غیره را در آن‌ها بسیار متغیر و در نتیجه شکل آموزش و نتایج حاصل از آن را نیز انعطاف پذیر می‌دانند.

نکته‌ی فوق در فرضیه ای متبلور شده که ادوارد ساپیر (17)، انسان شناس امریکایی و شاگردش بنیامین ورف (18) بیان کرده اند. در این فرضیه دو پرسش اساسی وجود دارد: نخست آن که آیا مفاهیمی چون زمان، مکان، اشیاء و غیره در زمان‌های مختلف نزد انسان‌ها متفاوت اند و یا جهان شمول و یکسان اند؟ و دوم آن که آیا رابطه و انطباقی بین الگوها و ساخت‌های زبانی و هنجارهای فرهنگی و رفتاری وجود دارد؟ پاسخ هر دو پرسش مثبت است. در واقع واژگان و نحو هر زبان، جهان بینی خاصی را به افرادی که با آن سروکار دارند منتقل می‌کند. برای مثال در زبان فارسی واژگان خویشاوندی دقیقی به کار می‌رود، مانند «پسرعمو»، «دختردایی»، یا «زن عمو»، در حالی که در زبان‌های اروپایی چنین دقتی وجود ندارد و مثلاً در انگلیسی برای پسرعمو، پسر و دختردایی و خاله واژه‌ی cousin و یا برای زن برادر و خواهرزن عبارت sister-in- law به کار می‌رود. و یا دقت زبان آلمانی در تصویرسازی و انتقال مفاهیم، در زبان‌های انگلیسی و فرانسه وجود ندارد. مثلاً به جای واژه‌ی فرانسوی «mettre» یا واژه‌ی انگلیسی «to put»، هر دو به معنی «گذاشتن»، در زبان آلمانی از واژگان متعددی استفاده می‌شود که دقت بیش تری دارند، مثل legen (گذاشتن به صورت افقی)، stellen (گذاشتن به صورت عمودی)، hangen (آویزان کردن) و setzen (نشاندن). و یا به جای واژه‌ی فرانسوی «aller» یا انگلیسی «to go»، هر دو به معنی «رفتن»، در زبان آلمانی از gehen (رفتن به طور کلی)، fahren (رفتن با خودرو)، flugen (رفتن با هواپیما) و reiten (رفتن با اسب) استفاده می‌شود.

تفاوت جهان بینی‌ها نه فقط در فرهنگ‌های ملی و زبانی متفاوت، بلکه در درون یک زبان نیز قابل مشاهده و بررسی است. وجوه تشابه و تفاوت زبان اقشار گوناگون را می‌توان به صورت نشانه‌هایی برای شناخت فرهنگ آن‌ها به کار برد. حتی امروزه در بخشی از پژوهش‌ها، نظیر مطالعات دبورا تانن (19) در امریکا بر پدیده ای به نام گویش جنسی (20) تأکید می‌شود. پژوهش میدانی تانن نشان داد که مردان و زنان جهان بینی‌های متفاوتی دارند که در زبان آن‌ها منعکس می‌شود، چنان که آن‌ها به رغم استفاده از واژگانی یکسان درزبانی واحد دائماً در روابط با یکدیگر دچار سوء تفاهم می‌شوند و این سوء تفاهم به اختلاف و تعارض میان آن‌ها دامن می‌زند.

سرانجام باید به زبان ایدئولوژیک اشاره کنیم که از سوی گروه‌های سیاسی یا عقیدتی خاص به کار می‌رود و هدف آن انتقال فرهنگی ویژه، آموزش یا هدایت عقیدتی افراد است. دولت‌های متکی بر ایدئولوژی‌های خاص نظیر دولت‌های توتالیتر (همچون دولت‌های فاشیستی و کمونیستی) در طول قرن بیستم به طور گسترده ای این گونه زبان را به کار بستند. هرچند اغلب مطالعات نشان داده اند که میزان موفقیت این ایدئولوژی‌ها در استفاده از زبان بسیار محدود بوده و تنها در حد تبلیغات بی پایه و ناکارآمد باقی مانده است.

تا اواخر قرن نوزدهم زبان مقوله ای متأخر فرض می‌شد، اما در قرن بیستم، و در پی رشد رفتارشناسی حیوانات، به تدریج مطالعات جدیدی آغاز و از اواخر این قرن وارد مرحله ای تعیین کننده شد. چنان که برخی از نظریه‌ها، عمر زبان را تا 3 میلیون سال تخمین می‌زنند. برخی از نظریه پردازان، نظیر مرلین دانالد (21)، معتقدند زبان منشأ تقلیدی دارد و آموزش آن را از نسلی به نسل دیگر از طریق تقلید می‌دانند، و برخی دیگر، نظیر مایکل کوربالیس (22) حرکت- حرکات دست و پا را منشأ زبان می‌دانند. و سرانجام درک بیکرتون (23) نظریه ای را مطرح می‌کند که بر مبنای آن یک زبان نخستی در دو میلیون سال پیش شکل گرفت و طی پیشرفتی تدریجی به زبان کامل در دوره‌ی متأخر (زبان انسان اندیمشند 50 هزار سال پیش به این سو) رسید.

پی‌نوشت‌ها:

  1. Lascaux.
  2. G. Dumézil.
  3. E. Benveniste.
  4. charles Hockett.
  5. blending.
  6. duality of potterning.
  7. globalization.
  8. Michael krauss.
  9. karl von Frisch.
  10. sounds.
  11. phonemes.
  12. morphems.
  13. Allen and Beatrix Gardner.
  14. David permack.
  15. Noam chomsky.
  16. universal prammar.
  17. Edward sapir.
  18. Benjamin whorf.
  19. Deboran Tanne.
  20. genderlects.
  21. Merlin Donald.
  22. Michael corbalis.
  23. Derek Bickerton.

منبع مقاله :

فکوهی، ناصر؛ (1391)، مبانی انسان شناسی، تهران: نشر نی، چاپ اول

تهیه و تنظیم جهت این سامانه : علیرضا سینی چی ( معاون فن آوری دبیرستان )

تایید کننده : محمد امین فرشچی ( دبیر زبان انگلیسی دبیرستان )


برچسب
امتیاز شما به این محتوای آموزشی ؟ جمع امتیاز 20/20