آثار منظوم ومنثور فارسی نو(دری)چند مشخصه اصلی و دارد 1 _ زبانی منفک از فارسی میانه و جدا از زبان قدیمی مادر 2_ وجود زبانی معیارنوشتاری که طی قرون متمادی و مناطق جغرافیایی ثابت است 3 _ زبان خاص و متمایز لهجه های فارسی مراکز فارس نشین و لهجه های مناطقی که بعنوان خاستگاه زبان فارسی معرفی میشوند. 4 _ دورهای متوالی اوج وحضیض که زبانشناسان آنرا تغییر و تحول مینامند. این چهار ویژگی از نخستین آثار زبان و ادبیات فارسی تا قرن معاصر قابلیت رهگیری و بررسی دارد.
شاعران هرگزشاه يا اميري را به لهجه نستوده اند حتي اگر ممدوح فردي عامي و بيسواد بوده و مقتضاي حال اين بوده که او را به همان زبان عاميانه يا لهجه خودش بستايند، شاعران و نويسندگان هميشه از زبان رسمي بهره گرفته اند، يعني فارسي دري رسمي که فضلا و علما آن را صحه مي گذاشتند ولو ممدوح آن را به خوبي درنيابد، اين لهجه کدام است؟ منطقاً اين لهجه بايد اعتباري بيش از ديگر لهجه ها داشته باشد. “ (وحیدیان،1382) تاجیکی مشترک از لحاظ فونیم شناسی ،دستوری ،واژه ها و عبارت پردازی تفاوتهای نسبتا زیادی با زبان فارسی ایران دارد. “ (اشمیت ولازارد1989م)
کج و موج خوانی محافل اکادمیک و با هدف کشاندن خاستکاه این زبان به شرق ایران و ماورانهر صورت میگیرد . اما لهجه شیرین فروسی و رودکی رساتر از آن است که با این نوع غلط خوانیهای عامدانه بتوان لهجه ای غیر از آنچه هست به آنها تحمیل کرد .
“فارسی (دری) به وقت خود و برای کتابت و مسائل درباری و اداری ایجاد شده بود. چنانچه حتی امروز نیز فارسی کتابی در حد یک زبان دیوانی و مصنوع بوده و ارتباط چندانی با صورت گفتاری خود ندارد. اساسا شکل نوشتاری فارسی، یا زبان دری، زبان مادری هیچ کس نیست. صورتهای دیگری از زبان در گوشه کنار وجود داشتاز قدیم الایام شکل وشمایل تقریبا مشابه شکی فعلی را داشته و زبان رایج آن نیز کمابیش همان بوده که امروزه از رادیو تهران پخش میشود! “(هادی،133)
واژگان كليدي: زبان معیار ، جایگاه فارسی معیار و رسمی ، زبان معیار در ادبیات فارسی
“در یک تقسیم بندی زبان شناختی، بررسی هایی که در حوزه گوناگونی های زبـان، در یک زبان، انجام میشوند، از دو صورت خارج نیستند ویژگی های زبان را به صورت در زمانییا تـاریخی مـورد تحقیـق قـرار میدهیم؛ یعنی دیدی تاریخی نسبت به تغییرات آن درطول زمان داریم. بررسی ما در زبان به صورت همزمانی بررسی تفاوتهایی که در یک زبان، در مکانهای مختلف و در میان گروههای متفاوت، به طور همزمان وجـود دارد . “(یول،1374)
فارسی“زبان ادبی مشترک حوزۀ زبانها و گویشهای ایرانی بلکه زبان ادبی رسمی نیمی از قاره آسیا بوده است، و بنابراین، شاعران و نویسندگان و ادیبان در سرنوشت این زبان اثر اساسی داشتهاند. “ (آشوری،1396)
با نگاهی به اولین متون متوجه میشویم فارسی نو(دری) بعد از ظهور طوفانی، عاری از تحول وطی قرون متمادی است . جالبتر اینکه هیچ نشانی از زیانهای پهلوی ساسانی یا اشکانی و… نیست حتی اثری از لهجه های فارسی مراکز فارس نشین وجود ندارند.
آثار منظوم ومنثور فارسی نو(دری)چند مشخصه اصلی و دارد 1 _ زبانی منفک از فارسی میانه و جدا از زبان قدیمی مادر 2_ وجود زبانی معیارنوشتاری که طی قرون متمادی و مناطق جغرافیایی ثابت است 3 _ زبان خاص و متمایز لهجه های فارسی مراکز فارس نشین و لهجه های مناطقی که بعنوان خاستگاه زبان فارسی معرفی میشوند. 4 _ دورهای متوالی اوج وحضیض که زبانشناسان آنرا تغییر و تحول مینامند. این چهار ویژگی از نخستین آثار زبان و ادبیات فارسی تا قرن معاصر قابلیت رهگیری و بررسی دارد.
تمام ادبیات فارسی از دوران ظهور تا قرن حاضر به دو سبک ملی و محلی میتوان تقسیم کرد قسمت مرئی تاریخ زبان و ادبیات فارسی برروی پاشنهء زبان معیار و بدونه لهجه قومی می چرخد .اکثر کتب تاریخی و شاعران ونویسندگان قرون مختلف در این سبک قرار میگیرند. اما نه درکتب تاریخی به آن اشاره شده و نه زبانشناسان به مطاله و بررسی چندوچون آن پرداخته اند و مانند منشا و قدمت زبان فارسی ، خاستگاه و زمانی نامعلوم دارد .
“این زبانی است که یکسره آن را بلعمی و بیهقی و غزالی و قابوس میکشند و سر دیگرش را وصاف الحضره و میرزا مهدی خان منشی. “ (آشوری،1396)
شاعران هرگزشاه يا اميري را به لهجه نستوده اند حتي اگر ممدوح فردي عامي و بيسواد بوده و مقتضاي حال اين بوده که او را به همان زبان عاميانه يا لهجه خودش بستايند، شاعران و نويسندگان هميشه از زبان رسمي بهره گرفته اند، يعني فارسي دري رسمي که فضلا و علما آن را صحه مي گذاشتند ولو ممدوح آن را به خوبي درنيابد”. (وحیدیان،1382)
در منابع مختلف و متعدد سبک شناسی شعرفارسی، ویژگیهاي سبک شناختی شـعر پیشامشـروطه، بـه صورتهاي دقیق و موشکافانه بررسی شده است. اما چیزي که در این حیطه مورد توجـه نشـده و قطعـاً مغفول و مسکوت رها مانده، تزها و نظریه هاي بنیادین آن سبک هاست. به نظر میرسد تحولات سبک شناختی گذشتۀ شعر فارسی براساس قاعدهاي اساسی صورت گرفته و با دگر گونی آن قاعدهها یا تزهاي سبک شناختی، ویژگیهاي هر کدام از سبکها با سبکهاي دیگر متفاوت و دگرگون شده است“. (مظفریان،1391)
“سبک شعر به مجموعه واژگان، طرز بیان و دستور زبان و نیز محتوا و درونمایههای شعری دورههای خاص تاریخی گفته میشود که در شعر شاعران همان دوره نمود پیدا کرده و آنرا از شیوه شاعری متقدمین و متأخرین متمایز میسازد. در گذشته به سبک شعر طرز یا طریقه نیز میگفتند. “(صدرالحفاظی،1389)
شعر فارسی، به طور كلی، از زیر سیطره و تسلط چهار سبك بیرون نیست، اگر چه باز هر سبكی به طریقه و طرزهای مختلفی تبدیل میشود. – (بهار،1337 )
همان طور که از اسامی سبکها مشخص است، این نامگذاری بر اساس جنبه مکانی و زمانی و بسیار بودن سرایندگان در دورهء زمانی خاص در منطقهای صورت گرفته و خاص است. اما کمی دقت متوجه متوجه میشویم تنها چیزی که اصلا مشخص نیست تغییرات مربوط به زمان و مکان است. “تفاوتها مربوط در سبک سیاق اثر و توانایی نویسنده در استفاده صناعات و فنون ادبي ٬مجاز و کنايه ٬و گاهي الفاظ نسبتا مهجورو همچنین میزان بکارکیری لغات وعناصر بیگانه است “(رضایی،1383) با یک وجه مشترک که موقعيت های زمانی و مکانی يکسان و آن پیروی همه آثار از زبان معیار و بدون لهجهء خاص است.
.” باید در نظر داشت که اختلاف این سبک {ها} و سبک خراسانی نه ناشی از سرزمین و نه بر اثر اختلاف سلیقه است، بلکه یک فن ادبی است. “ (ریپکا،1381) به همین خاطر بعضی از ادبا این تقسیم بندی را صحیح نمیدانند .
“نخستین دولتهای مستقل ایران بعد از استیلای عرب در خراسان بر پا شد. پس فارسی(دری)که یکی از لهجههای شمال آن سر زمین بود، در کارهای اداری وکشوری به کار رفت وکم کم زبان مشترک همه ایرانیان شد، شاید اگرنخستین دولت قوی ایرانی در قسمت دیگری از این سرزمین بنیاد شده بود، لهجه آن قسمت رواج می یافت و زبان مشترک ایرانیان میگردید“ (خانلری1347)
در “سیستان یعقوب لیث به شاعران دربارش میگوید مرا با زبانی بستایید که زبان من است. “(آموزگار،1383) یعقوب در سال ۲۵۴ هجری قمری زبان پارسی را رسمی کرد و زبان رسمی ایرانی است. پس از یعقوب هم سامانیان و آل بویه این زبان را گسترش دادند و دولت غزنوی، فارسی را در هندوستان رایج کرد. زبان فارسی در دربار مغولی هند، زبان رسمی بود. در دولت عثمانی زبان فارسی رایج بود. “وقتي شاعران بر آن مي شوند که به فارسي شعر بسرايند تا يعقوب ليث آن را دريابد، کدام لهجه خراساني يا ماوراءالنهري يا سيستاني را برگزيده اند؟ صفا در اين مورد سخن نمي گويد، فقط مي گويد لهجه منتخب و در جاي ديگر اين لهجه ها که يکي از آنها را از باب تداول در درگاه سلطان دري گفته اند… اگر شاعران مي خواستند به لهجه اي شعر بسرايند که يعقوب بخوبي آن را دريابد، اصولاً بايد به يکي از لهجه هاي سيستاني که يعقوب خود اهل آنجا بوده، بسرايند حال آنکه شاعران خراسان با لهجه هاي سيستاني آشنا نبودند. همچنين شنوندگان آنها که مردم خراسان بودند، اعم از امرا و فضلا و غيره به ويژه که لهجه هاي سيستاني با لهجه هاي خراساني بعضي تفاوت هاي ساختي دارد، هم اکنون نيز اين اختلاف موجود است ازجمله اينکه فعل در لهجه هاي سيستاني به جاي شش صيغه، چهار صيغه دارد. اما اگر بگوييم که شاعران به يکي از لهجه هاي خراسان شعر گفته اند، اين لهجه کدام است؟ منطقاً اين لهجه بايد اعتباري بيش از ديگر لهجه ها داشته باشد. “(وحیدیان،1382) تاجیکی مشترک از لحاظ فونیم شناسی ،دستوری ،واژه ها و عبارت پردازی تفاوتهای نسبتا زیادی با زبان فارسی ایران دارد. “ (اشمیت ولازارد1989م)
“زبان فارسی در این دوره زبان مادری گویندگان است؛ یعنی گویندگان این دوره برخلاف دورههای بعد زبان فارسی را از روی آثار ادبی پیش از خود نمیآموختند. “ (شمیسا،1380) تقدّم شعر فارسی(دری)با لهجه معیار ( فراقومیتی) بر اشعار محلّی ، متفاوت از لهجه های فارسی مراکز فارس نشین بر سراسر ادبیات فارسی سایه افکنده است، بگونه ای که انتساب شاعران و نویسندگان به غزنه ، دامغان ، طوس ، سیستان ، بلخ و رودک و… هیچ تاثیری بر زبان و لهجه نمیگذارد. با مطالعه ادبیات دوره خراسانی به این نتیجه میرسیم که فارسی معیار زمانی زبان سراسری خراسان ، ماوراءالنهر و سیستان بود و بعدها به زبانها و گویشهای متنوع فعلی بدل گشته است بررسی مراحل وچکونگی این تغییروتحول عظیم، بسی مهم و صد البته غیرممکن است. نکات ساده در عین حال بنیانی که دید افراد که مغرضانه در تلاشند این زبان را از مرز ایران بیرون بکشند پنهان مانده است.
“پایه زبان فارسی کنونی همان است که در زبان فردوسی بهمت او با گویندگان و نویسندگان همزمان وی گذاشته شد و این سخنسرای بزرگ کاخی ازسخن برافراشت که دست گزند زنان از کنگره وایوانشی کوتاه است. چون فردوسی بزرگترین شاعر ایران و شاهنامه سرآمد ديوانهای شعر و ارزنده ترین گنجینه ادب و فرهنگ فارسی است ، سزاوار چنان است که شاهنامه فردوسی از جنبه هایی چند مانند تاریخ ، لغت ، آداب و رسوم، فنون جنگ قديم وساز و برگ آن ، دین و اخلاق، حکمت و دانش و از همه مهمتر دستور زبان فارسی مورد مطالعه دقیق قرار گیرد.» (زرینکوب،1381)
“شاهنامه پایه مستحکمی برای زبان و ادبیات فارسی است که سایر معماران سخن بنا شای دیگر را براین اساس نهاده اند و هر کدام کاری کرده اند. مهمترین سند ارزش و عظمت زبان فارسی و روشنترین گواه شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران کهن است. خزانه لغت و گنجينه فصاحت زبان فارسی است. “(زرینکوب،1381) “پاره یی از آنها «تراش خورده وسبکترشده، و پاره دیگر مهجور یا متروک مانده است ، یا بعض تعبيرها واصطلاحها که امر در گونه یی دیگر گرفته است. “ (شفیعی،1343)
“زبان ها مـعمول پديده هاي يکپارچه و يکدست نيستند و اصول نمي توان زباني را يافت که داراي تنوع و گوناگوني دروني نباشد. پيداست که زبان ٬به عنوان نهاد اجتماعي ٬همواره با تغيير جوامع در حال دگرگوني است و اساسا تغيير زبان يکاصل است . “(رضایی،1383)
یکی از ویژگیهای عجاب انگیز زبان فارسی به تعییر تحولات این زبان مربوط است.با استناد به متن شاهنامه باید اذعان کرد فارسی نو(دری) حدالقل طی یکهزار سال اخیر به اندازه تارمویی تغییر نداشته،اما طی مدت معرف به دوران تاریکی ،تحولات مابین فارسی باستان و میانه “ با در هم ریختن کامل زبان پارسی باستان، در تصريف اسامی و صفات و متروک ماندن تثنیه و مذکر و مؤنث و خنثی، از درون غلط نویسی کتیبه های میخی در دوران پایانی هخامنشی “ همراه بوده است. این درحالیست که هیج فاصله زمانی برای تغییروتحول زبان بین فارسی میانه ونو وجود ندارد. ویعنی فارسی میانه به یک باره به فارسی نو تبدیل شده و عجیبترازآن، سکون به مدت دهها قرن است .!
یکی از علایم قدمت شاهنامه وجود عناصر زباني قديمي و مهجوردر آن است . چنانچه “ا کثر زبان شناسان معتقد اند، ده درصد لغات شاهنامه، ناشناخته و فاقد معنی اند “ (عمرزی) کلماتی که نه سابقه استفاده در متون متقدم و زبانهای قدیمی و نه تکرار در در آثار موتاخر را دارند بکارگیری اصطلاح باستانی قدیمی با متروک محلی از اعراب ندارد.
“در اغـلب جـوامـع زباني ٬از طريق تدوين فرهنگ ها و دستورها و قواعد نوشتاري ٬زبـان نـوشتار ثـبات وهمگونی نسبي پيدا مي کند. مـعيارسازي يک گـونه زبـانيدرطول زمان و تحت تأثير تاريخ و فرهنگ جامعه صورت مي گيرد. يکي از مراحل معيار شدن يک گونه زباني پذيرفتاري جامعه زباني است امّا اين نکته را نبايد ازنظر دور داشت که زبان معيار متعلق به زمان حال است . “ (رضایی،1383) “با وجود این که برخی از تغییرات زبـانی را میتوان با تغییرات عمده اجتماعی ناشی از جنگها، تهاجمات و تحولات دیگـر مـرتبط کرد، ظاهرا فراگیرنده ترین منبع تغییر در زبان، فرایند همیـشگی انتقـال فرهنگـی بـوده است. با مسلم دانستن فرایند ظریف انتقال، باید این انتظـار را داشـته باشـیم کـه زبانهـا ثابت نمانند، بلکه تغییر و دگرگونی در آنها امری بدیهی باشد. “(13)
فارسی نو(دری) بر خلاف سایر زبانها با ادبیات فاخر و بدونه لهجه آغاز میشود، زبان معیار ونـوشتاري از گذشته های بسیار دور به صورت حاضر و آماده وجود داشته و طی قرنها سکون و عدم تغییر و تحول مانند یک کاخی سنگی هیچ خللی در آن وارد نشده است ، اکثر متون تاریخی و آثار ادبی به زبان معیار تحریر شده گویی در یک بازه زمانی و مکانی مشخص و محدود تحریر شده اند و بذرهای آن به وسیله باد در جای جای این سرزمین پاشیده شده و با باران هویتایرانی بار نشسته است . “واژگـان و عناصـر قرضي که در طول تاريخ وارد يک زبان ميشوند رفتـه رفتـه پذيرفتـه و جزئـي از آن زبـان ميشوند.” (سمت،1384)
زبان فارسي واژگان فراواني از زبان هايي بیگانه وام گرفته است ، همزمان با تحولات و وقایع تاریخی معینی به شاهد ورود انبوه لغات و اصطلاحات از سایر زبانها هستیم. پیوستن اين عناصر و واژگـان دخیل به زبان میباست از سلسه مراتب زمانی تبعیت کند و با وقایع تاریخی قابل رهگیری باشد. ، ورود عناصر متعددي از 22 زبان های مختلف و تحولات ناشی از آن در زبان فارسی است زمان بندی غیر منطقی یکی دیگر از مشخصه های زبان فارسی است یکی از بهترین دوره های برای بررسی زبان فارسی در زمینه تغییر وتحول و ورود واژگان دخیل در این زبان با حمله مغول به ایران میباشد.
“ورود کلمات نامانوس وغریب مغولی از صحنه سیاسی و ادارات به متون نظم ونثر ادبی موجب دشواری و درنتیجه مهجور ماندن ماندن منابعی است که محشون از این قبیل صطلاحات هستند… در اعصارپیشین به دلایلی از قبیل سلطه سیاسی، اعتقادات مذهبی، نفوذ فرهنگی، روابط تجاری وغیره،واژه ها و اصطلاحات بسیاری از زبانهای مختلف وارد زبان فارسی شده است. “ (باقری،1378)
“تغییر و تحولات و حوادث سیاسی فرهنگی تاریخی آداب و رسوم جنگها و…موجب تحولات زبانی در طول قرن ها (نه چند سال) می شود.این تغییرات آرام آرام و همراه نیاز و تغییر جوامع صورت می گیرد. “فراگیر بودن عربی، با فارسی زبان بودن تودة ایرانیان و بروز ناگهانی !(؟) شعر و نثر فارسی تعارضی آشکار دارد.» (آذرنوش،1390)
فارسی دری را از جهت تطور و تکاملی که در طی هزار سال پذیرفته است میتوان به سه دوره ٔ مهم تقسیم کرد: دوره ٔ رشد و تکوین “ دوره ٔ فارسی درسی “ دوره ٔ تحول و تجدد ، بر اساس تاریخ نگاری رسمی ، زمان پیدایش و دوران طلایی فارسی نو(دری) یکی است. این زبان بعد از ظهور دفعی،طی قرون ودوره های متوالی دایره لغات بی رمقتر و از نظر ادبی بی مایه تر میشود.
“جالب آنست که این عربی – فارسینویسی آبنکشیده درست زمانی آغاز میشود که کمکم نفوذ سیاسی عربان در ایران کاهش یافته و دستگاه حکومت در دست ایرانیان و ترکان بوده است. یعنی زمانی که نیاز جدی به رابطه با دستگاه خلافت بوده عربی بجای خود و فارسی بجای خود بکار میرفته و نمونههای پاک و تر و تازهای که از نثر دورۀ سامانی مانده نشان میدهد که آمیختگی فارسی و عربی درست و بقاعده و در حد نیاز بوده است. عربیدانان براستی عربیدان بودهاند و فارسیدانان براستی فارسیدان و دو زبان رابطه و بده – بستان طبیعی و بقاعده داشتهاند، اما «صناعت دبیری» درست هنگامی پای به میدان میگذارد که «رغبت مردمان از مطالعت کتب تازی قاصر گشته است. “(آشوری،1396)
“زمانی که دیگر نیاز به زبان عربی نبوده بخش عمدهای از این واژههای عربی آبنکشیده و عبارتهای قلنبۀ خندهدار که اهل قلم و هنرمندان «صناعت دبیری» در زبان فارسی باب کردهاند، که هیچ عربی نیز از آنها چیزی نمیفهمد، در حکم هزوارشهای زبان فارسی است و هیچ ضرورت و نیاز واقعی در ورودشان دست اندر کار نبوده است. “ (آشوری،1396)
پسرفت آن از زمانی آغاز شد که زبان، بجای آنکه حامل معانی و بیان باشد، بازیچۀ دست زبانبازان شد و آن مسابقۀ هولناک بر سر آوردن واژههای هر چه غریبتر از عربی (و حتا ترکی) و تراشیدن عبارتهای قالبی و دراز کردن زنجیرۀ مترادفها و سجعسازیهای خنک درگرفت که حاصل آن فرسودگی زبان و سطحی شدن آن، از دست رفتن حدود روشن معناها و پیچیدگی و دشواری بیهوده آن بوده است که دامنهاش تا به امروز کشیده شده و گرفتاری امروز ماست. “(آشوری،1396)
“قرون هفتم و هشتم هجـري را بايـد دوران پارادوکسـيکال نثرنويسـي فارسـي دانسـت؛ دورهاي که در آن نثرفارسي از يک سو، با ورود نثر صوفيانه به ساده نويسي متمايل است و از ديگر سو، با پيروي از شعر يا رقابت با آن، به سوي نثر بلاغي و هنـري و رويکـردي گسـترده براي آرايشهاي کلامي گرايش دارد. “ (قاسمی و حاتمی 1390 ) “انواع فارسی (دری) داریم، از فارسی شایستة رسالت تا فارسیِ شایستة مستراح – (آذرنوش،1390
“با یورش مغول به ایران،میزان قابل توجهی از واژگان مغولی و به ویژه واژه های ترکی جدیدتری به فارسی راه یافت. “ (موسوی1384) تاریخ جهانگشای جوینی “نمونه برجسته نثرمصنوع وفاخر و استوار فارسی به شمار میرود”#” بهره گيري از صنايع بديعي و فنون بلاغـي و اشعار فراوان فارسي و عربي و آيات و احاديث و امثـال، آن هـم بـه گونـهاي هنـري و در جهت مخيل کردن زبان و شاعرانه ساختن نثر، در موارد زيادي صبغة تاريخي ايـن اثـر را کمرنگ کرده و سبب دخالت اغراض شعري در آن شده است. (علوی زاده، ساكت و رادمرد،1389) در عین حال نخستین منبع واژگان نوین ترکی و واژگان مغولی دخیل در زبان فارسی است” (موسوی،1384) اما مانند همه متون سبک ملی خود متن فاقد تحولات و وضعیت زبانی منسوب به آن دوره است نمونههای نثر متکلف مصنوع ، زبان فارسی معیار است .
“به کار گرفتن این اصطلاحات دشوار و غیر مانوس زبان فارسی در عرصه شعرو کلام منظوم است {بعضا اشعاری که} به جهت ترکم واژه ها مغولی و بیگانه دیگر قابل فهم نیست” (باقری،1378)” زبانی شکل یافته از انبوهی از کلمات جامد و فاقد ارتباط درون ساختی و ارگانیک، معنایی جز این ندارد که مشتی الفاظی ناهمگون و متنافر از لحاظ ریشه و معنی، هر کدام از گوشه ای گرد هم آمده و تلنبار گشته و سر هم شده اند تا زبان را پدید آورند. – (2) “ علیرغم کثرت و اهمیت متون تاریخی آن دوره که محشون از لغات مغولی است، آن اصطلاحات از رونق افتاده اند و دیگر کاربردی در آثار بعدی ندارند. آنچه درباره {بعضی ازاین واژه ها} قابل توجه است اینست که چند قرن پیش از ورود مغولان به ایران این واژه{ها در اادبیات} زبان فارسی بوده . “(باقری،1378)
تحولات فارسی نو(دری) در محیطی ایزوله و خارج از وقایع تاریخی و حوادث سیاسی و اجتماعی و دینی کشور ومنطقه ، ادبیاتی جدا از روند طبیعی و سیرتحولات و تکوین زبان فارسی و گسترش علوم و فنون است وهمچنین گذر زمان و تفاوتهای فرهنگی و فاصله مکانی هیچ اثری درزبان ولهجه آثار ندارد . بلکه نقش سبک نویسندگان در ابداع و خلاقیت در حیطه سبک و شیوه نگارش تنها عامل تاثیر گذار در سیر تحول نظم و نثر مؤثر بوده است.
در همین برحه تاریخی “دولتهایکوچکی که به نوعی باجگذار دولت ایلخانی شده و از نابودی نجات یافته بودند . “(جعفریان،1388) حکومتهای ملوک الطوایفی سراسر ایران زمین را دچار اغتشاشهای طولانی ساخت، سلالههای مختلف محلی را در مقابل هم به تنازع واداشت. بعد از تیموریان و تا چندین قرن بعد از یورش مغولان، ایران را عرصه تاخت و تاز و بی نظمی و اغتشاش کرد . حکومتهای کوچک و محلی با منازعات بین حکام محلی که و ولایات را معروض غارت و کشتار همراه کرده بود که هر از چندی آبادیها، شهرها به زور ،را دست یکدیگر میربودند .
حتی با فقـدان يک دولت مقتدر و يکپارچـة مرکزی و در میان آن هرج ومرج و بحرانهاي اجتماعی و اقتصادي قانون زبان معیار با لهجه تهرانی امروزی به صورت دقیق و بدون کم وکاستی اجرا میشود. همچنان سعدی و حافظ شیرازی آثار خود را جدا از تحولات زبان فارسی در قرن هفتم و هشتم بدون ارتباط با لهجه شیرازی و زبان پهلوی و بمانند زبان فردوسی هیچ ارتباطی با لهجه بومی ندارد، می نویسند.
اگر یک اثر کمتر شناخته شده مطالعه شود تخمین قدمت ، (از نخستین قرون اسلامی تا دوره معاصر) وتعیین منطقه نگارش ( از هند تا عثمانی ) تقریبا غیرممکن است مگر اینکه نام شاعر همراه با نسبت مکانی و دوره زمانی همراه شود . فاخرترین آثار دوره بازگشت اگر لغات عربی زیاد شود متواند سبک عراقی باشد و درصورت استفاده کمتر از لغات عربی ،سبک خراسانی شوند.
اگر بیدل منسوب به گنجه و نظامی اهل دهلی می بود هیچ تفاوتی نمیکرد چنانچه فردوسی میتوانست شاعر دوره بازگشت باشد. کج و موج خوانی محافل اکادمیک و با هدف کشاندن خاستکاه این زبان به شرق ایران و ماورانهر صورت میگیرد . اما لهجه شیرین فروسی و رودکی رساتر از آن است که با این نوع غلط خوانیهای عامدانه بتوان لهجه ای غیر از آنچه هست به آنها تحمیل کرد .
“سبک گلستان در مجموع عراقي بشمار مي آيد و سعدي پا به پاي ديگـرشاعران و نويسندگان اين سبک پيش رفته است، نشانه هاي بـسياري از مختـصات سبک خراساني در آن مشاهده ميشود. شعر سعدي در گلـستان بـا توجـه بـه برخـي تغييـرات و تعديلها بر پايـة زبـان کهـن خراسـاني کـه برخـي تغييـرات و تعـديلها در آن انجـام شـده استوارست . “(صدرالحفاظی،1389)
“شعر دوره خراسانى و عراقى از فخامت و استوارى خاصى برخوردار است. شعرا در استفاده از واژگان نهايت دقت و ژرف نگرى را به کار گرفته اند. . “ (شاملو و دزفولیان،1387) سخن به گزافه نگفته ایم اگر سبک خراسانی ( دوره های طلایی زبان فارسی ) را آخرین مرحله تکامل زبان فارسی بنامیم زبان این دوره ازادبیات از اصالت بیشتری برخوردار بوده است . الفاظ و لغات اصیل و دخیل درنهایت شکوه و صیقل خوردگی است اصطلاحات و جملات استوار و پخته ، لغات کم عربی در زبان کهن فارسی ما را دچار سرگردانی کرده است و این سبک نزدیکترین آثار به زبان معیار و شبیه ترین ادبیات به لهجه معاصر هستند اما با گذشت زمان در یک سیر نزولی روبه اضمحلال میگذارد تا به ادبیات دوره مغولی و اوایل بازگشت میرسد.
“با این قیاس میتوان بهتر دریافت که زبان مقدمۀ شاهنامه ابومنصوری، که کهنترین متن مانده از فارسی (دری) است، با زبان امروزی ما فاصلهای چندان ندارد و هر فارسیزبان باسواد میتواند آن را بخواند و بفهمد، اما زبان میرزا نصرالله منشی یا میرزا مهدی خان منشی یا هر متفنن پرگوی بیهودهگوی زبانباز را تنها ادیبان اریب میفهمند. “ (آشوری،1396)
“زبان شعر دوره بازگشت عموماً تتبع و تقليدى از شعر دوره خراسانى بخصوص شعر دوره عراقى است. برخى مسائل زبانى اين دوره متأثر از سبک هندى و يا دوره افشاريه و زنديه است . شعر بازگشت چون به تدريج و گام به گام صورت پذيرفته است، زبان آن خام و ابتدايى است و به دور از اشکالات صرفى و نحوى نيست. لغات و ترکيباتی بسيار زيبا و عالى در کنار از لغات سست و عاميانه و متداول در زبان مردم کوچه و بازار به دور از فصاحت این آثار را تا پايين ترين حد ممکن قرارمیدهد. “(شاملو و دزفولیان،1387)
“ با اينکه اغلب شعراى دوره بازگشت با سواد و تحصيل کرده و در روزگار خويش هرکدام در دانشى سرآمد بودند،مدعی احياى زبان فارسى و رهانيدن آن از پيچيدگى و مغلق گويى بوده است اما اشکالات فراوانى در زبان آنها آشکارا به چشم مى خورد.با مطالعه آثار شعراى اين دوره درمى يابيم شعرا تسلط کامل بر قواعد صرفى و نحوى وجزئيات زبان و ساير موارد ديگر زبان شعر دوره هاى گذشته (عراقى – خراسانى ) ندارند و به ویژه زبان شاعران انجمن مشتاق، زبان ابتدایی و خام بود؛ به همین سبب، آنان در کار تقلید از قدما و تتبع در آثار ایشان چندان کامیاب نبودند. “ (شاملو و دزفولیان،1387)
شمیسا نشان میدهد که حتی شاعری چون سروش با همه تسط بر زبان نمیدانسته است که در کاربرد حرف اضافه مضاعف، به شیوه قدما، اولین حرف «به» است، مثل «به خردی در» یا «به دریادر» و تعبیراتی مثل «بر هزار اندر» و «در کنار اندر» ساخته است. ” (شمیسا،1380)
“آميختگى واژگان کهنه و نو، عاميانه و اديبانه، فارسى و عربى به طور غير معمول و نا متعارف نشانگر آن است که شعرا آگاهى کامل و درستى از زبان شعر دوره عراقى نداشتند. بنابراين همين مسأله از فصاحت و زيبايى شعر آنان در بعد زبان و صورت صرفى و نحوى واژگان و عبارات کاسته است .» (شاملو و دزفولیان،1387)
اصطلاحات نجومی ،احکام ستارگان ،ریزه کاری های دقیق گاهی در شعر دوره {خراسانی} بیان شده است برخی شاعران همچون مسعود سعد ،ناصر خسرو اندیشه های نجومی بسیاری را در شعر وارد نموده و به آن پرداخته است. اما بعد حدود هزار سال “ زبان شعر بازگشت به طور کلى خالى از پيچيدگى و ابهام است و اصطلاحات فلسفى، کلامى، نجومى و يا علمى بندرت در آن ديده مى شود. “(شاملو و دزفولیان،1387)
“زمانى که زبان، پرورده و پخته نشده باشد آشفتگى در ساختار نحوى جملات، جابجايى بى مورد و حساب نشده ارکان جمله، حذف فعل و يا آوردن آن در جاى نامناسب، موجب پيچيدگى و تعقيد لفظى خواهد شد. “ (شاملو و دزفولیان،1387) “دلیل این امر آن است که شاعران دوره اول از دقایق شعر پیشینیان آگاهی چندانی نداشتند. “ (شمیسا،1380)
زبان ادبی فارسی در کنار لهجه های بومی و جدا از سیر تحولات زبان فارسی و خارج از روند طبیعی تحولات این زبان در یک جهان موازی ایزوله از وقایع تاریخی اتفاقات متفاوتی را تجربه میکند . “ فارسی(دری)به وقت خود و برای کتابت و مسائل درباری و اداری ایجاد شده بود. چنانچه حتی امروز نیز فارسی کتابی در حد یک زبان دیوانی و مصنوع بوده و ارتباط چندانی با صورت گفتاری خود ندارد. اساسا شکل نوشتاری فارسی، یا زبان دری، زبان مادری هیچ کس نیست. صورتهای دیگری از زبان در گوشه کنار وجود داشتاز قدیم الایام شکل وشمایل تقریبا مشابه شکی فعلی را داشته و زبان رایج آن نیز کمابیش همان بوده که امروزه از رادیو تهران پخش میشود! “(2)
“بزرگترین گرفتاری نثر فارسی جدایی اندک – اندک زبان گفتار و نوشتار از یکدیگر است، که کار آن به سرانجام جایی رسید که گویی دو زبان جدا از همند. بی گمان در هر زبانی این جدایی تا حدودی هست، اما در زبان فارسی به صورت یک بیماری کهنه درآمده است. این مساله خود را جایی به خوبی نشان میدهد که مردم عادی میخواهند چیزی بنویسند. گروهی از واژههای نرم و سبک و درخور تمدن اسلامی و نیز واژههای مربوط به زبان اصطلاحی را از عربی وام گرفت، اما هر چه جلوتر آمدیم پافشاری در بکار بردن واژهها و اصطلاحات عربی در فارسی کار را به جایی رساند که زبان فارسی را فلج کرد و نثری بیمارگونه ونارسا و پرپیچ – و – خم به وجود آورد که دستمایۀ دانشفروشی منشیان شد . “(آشوری،1396)
“زبان فارسی نو معاصر از زبانهایی است که بین کاربرد گفتاری و نوشتاری در آن تفاوتهای بسیار و شکافهای اساسی مشاهده می شود. نشان دهندۀ زبان فارسی گفتاری معیار تهران نیست، بلکه گونه ای از فارسی است که زبان فارسی گفتاری و نوشتاری را بدون توجه به تفاوتهای واژگانی و نحوی آنها، به گونه ای ناروا به هم درآمیخته است. . “ (بخشی،1395)
“اشاره لازار به لهجه که به دستور زبان فارسی در گفتار و در نوشتار به گونهای که در تهران به کار میرود بپردازد. در این پیشگفتار یاد شده، ژ. لازار به روشنی نوشته است که از منبعهای گوناگونی برای جمعآوری نمونههای زبانی کتاب بهره گرفته است . “(لازار1340) “آواهای فارسی گفتاری تهرانی همان آواهای فارسی معیار هستند، با این تفاوت که آوای / / در آن وجود ندارد (یا بسیار ضعیف تلفظ میشود) و آوای /h/ نیز پیش از مصوت شنیده میشود. چنانچه دو آوای یادشده پیش از صامت قرار گیرند، توسط کشش جبرانی جایگزین میشوند. “(اشمیت ولازارد1989م)
برخلاف سکوت ادبا و اساتید در باره این موضوع ،معدود افرادی هم پیدا شده اند که همین اشاره مبهم و ناقص لازار را تاب نیاورده و مینویسند: “جا دارد که خواننده از خود بپرسد که چه شده است و بنا به کدام سنجۀ زبانشناسانه در راستای پژوهش و یا توصیف وضعیت زبانی در یک چهارچوب زمانی «معاصر» (به گفتۀ نویسنده) و در حوزۀ جغرافیایی «تهران» (بنا به تصریح نویسنده) کنار هم نشستهاند؟ آن چه که هدایت و صبحی و دشتی را در یک پژوهش «زبانشناسانه» کنار هم مینشاند، بیتردید پیوستگی زبانیشان به گویش تهرانی نیست و باید دنبال همگنی آنها در جای دیگری بود .این که این رویکرد تقلیلگرا است و زبان ملی مردمانی را به گویش عامیانۀ قشرهایی در پایتخت فرومیکاهد و میخواهد که داده های این گویش را به همۀ آن زبان تعمیم دهد. “ (امیریوحافظنیا،1393)
“دغدغه ي اصلي روشنفکران ايراني وحدت ملي در جامعه ي ايران به عنوان پيش زمينه ي رشد و گسترش دولت مدرن بود که برخي آن را از رهگذر زبان فارسي، برخي از رهگذر نژاد، و عدهاي نيز از رهگذر فرهنگ و تاريخ ايران دنبال ميکردند. “ (قمری،1382) همسانی لغات بنیادی واصول دستوری این زبانها برهان خویشاوندی آنها – میگیرند (آمزگار،1383) در صورتیکه “ممکن است این نوع تشابهات از طریق وام گیری حاصل شده است و بیانگر ارتباط بنیادی و ریشه ای نیست. (2) “به خاطراینکه زبان یکی از پایه های وحدت ملی ایران است همچنان میگوییند “شــاهنامه به زبان پارسي دري سروده مي شد که همان دنباله زبان پهلوى اســت”. (فلاح،1386)
“ایراد معترضین به لازار مربوط به فقط مربوط به نامگذاری لهجه (تهرانی) می باشد. اگر مسئله مربوط به نامگذاری باشد، اساتید میتوانند تا مشخص شدن حقیقت هر نامی که مایلند برای این لهجه سرگردان به کار ببرند. “ایراد دیگر امیری و حافظیان بر رویکرد پروفسور لازار در دستور زبان فارسی معاصر، نوگرایی و سنت گریزی مفرط لازار و استفاده نکردن او متون ادبی معاصر فارسی است: این رویکرد، رویکردی مدرن است، در معنی سنّت گریز آن، و در نتیجه هر آنچه را که ریشه در ژرفای تاریخ ملتی دارد برنمی تابد و دستوپاگیر می داند. بخشی از پی آمدهای آن هم کنار نهادن آشکار و اعلام شدۀ نوشتههای ادبی معاصر است که مؤلف آنها را کهنه می داند. “(بخشی،1395)
دکتر وحیدیان این مشکل را به گونه ای دیگر حل کرده و اشاره میکند زبان دری زبان شهرهای مداین و دربار شاهان ساسانی ادامهی پهلوی اشکانی یعنی زبان مردم تیسفون است. “ زبان مردم شهرهای مداین و نه هیچ شهر دیگر از جمله فارس و زبان مردم خراسان همان زبان دری تیسفون و زبان رسمی فرهیختگان تمام کشور است؛ منتها دری تیسفون صورت رسمی آن است و زبان مردم خراسان صورتهای لهجهای آن است پيش از اسلام نيز فارسي دري صورت رسمي و غيرلهجه اي داشته است این زبان در زمان اشکانیان زبان رسمی ایران بود و در دورهی ساسانیان نیز همچنان ادامه داشت . “ (وحیدیان،1382) اما دکتر صفا زبان دري که لهجه شرق ايران میداند که درپايان قرن سوم هجري بـه عنـوان يــک لهجــه مســتقل درآمــد. (صفا،1335)
نهایت هنر محققین دگراندیش که وارد این مباحث شده اند قبول این حقیقت بوده که زبان کنونی ادامه پهلوی ساسانی نیست. در تمام مباحث بین وجود کلمه مشابه با تبار شناسی این زبان سفسطه میشود. باور به اینکه زبانشناسان قادر نبوده اند بین وجود کلمات مشترک و مشابه از معیار وحدت منشاء متمایز کنند ، سخت است
مقدمه چینی و نتیجه گیریهای بی سروته به وضوح نشان میدهد ورود پژوهشگر به عرصه زبان و بحث منشاء و خاستگاه زبان فارسی با هدف یا ماموریت از پیش تعیین شده صورت گرفته است. هدف رسیدن به حقیقت نیست . همانطور زبانشناسان ایرانی اسراردارند که فارسی نو ادامه یا لهجه ای از زبان پهلوی است ، محققین تاجیک نیز ادبیات و لهجه فارسی(دری)مرتبط با شرق ایران میدانند. روشنفکران دانشگاهی باورندارند که فارسی نو( دری) تحولی ندارد که ادامه زبانی دیگر باشد و اغلب اوج حضیض های فارسی نو را با تحولات زبانی اشتباه گرفت میشود.
“ايرانيان به لحاظ تاريخي ملتي کهن محسوب ميگردند، اما تا ابتداي قرن بيستم از وحدت ملي برخوردار نبودند و به جاي نظام دولت ـ ملت، نظام دولت ـ قبيله اي داشتند. “ (قمری،1382) با وجود نظام دولت ـ قبيله با حاکمان نژاد اکثرا غیر ایرانی با مذاهب گوناگون و در همه حکومتهای محلی بومی و غیربومی از دوران افول سلاجقه تا حمله مغول و بعد از صفویه در طول همه قرون تا انقلاب مشروطه ، که بیشتر موارد نه حاکمان فارس بودند ونه سنکه بومی وحتی لهجه مراکز فارس نشین نیز نبوده “ اشعاري که شاعران سروده اند، به فارسي دري رسمي است و هرگزشکل لهجه اي ندارد. زبان اين اشعار همان فارسي دري بازمانده از پيش از اسلام است که بعد از اسلام واژه هاي عربي واردش شد. “(وحیدیان،1382) اما با وجود ده ها قرن حکمرانی زبان رسمی و معیار ، این وجه از لهجه فارسی نو زبان هیچ منطقه و مکانی نمی باشد . منشاء آن مانند ، خاستگاه و قدمت زبان فارسی نامعلوم است و همچنین پایگاه اجتماعی _سیاسی حامیان آن و علل و عوامل تداوم آن هنوز مشخص نشده است .
منابع مورد استفاده :
1_ ناصر پورپیرار، سلسله کتابهای “تاملی در بنیان تاریخ ایران،” ، انتشارات کارنگ، ، 1379 تا 1394
2_ ان ریپکا ، ترجمه عیسی شهابی تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه،نشر علمی فرهنگی، 1381
3_ ملك الشعرای بهار، سبك شناسی زبان و شعر فارسی- انتشارات امیرکبیر, 1337
4_ عبدالحسین زرین کوب ، نامورنامه –درباره فردوسی و شاهنامه، انتشارات: سخن ۱۳۸۱
5_ پرویزخانلری، زبان شناسی و زبان فارسی، بنیاد فرهنگ ایران،1347
6_ ژاله آموزگار، زبان شیرین فارسی،مجوعه زبان، فرهنگ، استوره مجله بخارا 1383
7_ سیروس شمیسا، سبکشناسی شعر، . تهران:نشر فردوس، 1380
8_ محمود شفیعی، شاهنامه و دستور، انتشارات وچاپ دانشگاه تهران ، ۱۳۴۳
9_ ذبیح االله صفا، تاریخ ادبیات ایـران ، تهـران ، چ دوم 1335
10_ آذرنوش آذرتاش ، چالش میان فارسی و عربی سده های نخست ، نشر نی، نشر: ۱۳۹۰
11_ داریوش آشوری ، بازاندیشی زبان فارسی (ده مقاله) ، نشر مرکز ، ۱۳۹۶
12_ رودیگر اشمیت ، ژیلبر لازار و دیگران ، راهنمای زبانهای ایرانی، ۱۹۸۹ م
13_ جورج یول نگاهی به زبان (یك بررسی زبان شناختی) ، ، ، انتشارات سمت ، 1374
14_ تقی وحیدیان کامیار،خاستگاه زبان فارسی و كشف حلقهی مفقوده ، نخستین همایش ملی ایران شناسی ، 1382
15_ ولی رضایی ، زبان معیار چیست و چه ویژگی هایی دارد؟، نامه فرهنگستان ، تابستان 1383 –
16_ رسول جعفریان، تاریخ ایران اسلامی: از پیدایش اسلام تا ایران اسلامی ، کانون اندیشه جوان 1388
17_ داریوش قمری ، بررسی مقایسهای هویت ملی از دیدگاه محمود افشار و رشید یاسمی ، فصلنامه مطالعات ملی؛ شم1382
18_ جمعی از مؤلفان سمت، گرایشهای نوین در زبانشناسی و آموزش زبان (جلد اول) ، سمت ، 1384
19_ ژیلبر لازار؛مترجم: مرتضوی لهجه شناسی زبان فارسی از روی متون سده دهم و یازدهم ، ، زبان و ادب فارسی 1340
20_ فرزانه علوی زاده، ساكت و رادمرد، نقش ابیات شاهنامه در انسجام متنی تاریخ جهانگشا ، جستارهای ادبی، زمستان 1389
21_ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺑﺨﺸﻲ، ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻭ ﻧﻘﺪ ﺑﺨﺶ ﻧﺤﻮ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﮊﯾﻠﺒﺮ ﻻﺯﺍﺭ، ، ﮐﻨﮕﺮﻩ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ،1395
22_ اكبر شاملو وكاظم دزفولیان ، بازگشت ادبى و مختصات زبانى شعر آن دوره تاریخ ادبیات ،زمستان 1387
23_ علیرضا مظفریان ، ویژگی های بنیادی سبک های شعر فارسی تاریخ ادبیات (پژوهشنامه علوم انسانی): پاییز و زمستان 1391
24_ مصطفی موسوی، واژگان ترکی و مغولی تاریخ جهانگشای جوینی آینه میراث پاییز و زمستان 1384
25_ مهری باقری . توضیح برخی از لغات و اصطلاحات مغولی در زبان و ادبیات فارسی زبان و ادب فارسی 1378
26_ اسماعیل هادی، حاشیه ای بر زبانشناسی، در انتظار مجوز انتشار،1383
27_ یوسف امیری و محسن حافظیان، زبان دیگران و سرّ دلبران نقد “دستور زبان فارسی معاصر” ژیلبر لازار، 1393
28_ مهدی صدر الحفاظی ، مختصات زبانی سبک خراسانی در گلستان سعدی ، بهار ادب ، بهار 1389
29_ مرتضى فلاح ، نقش زبان فارسي در يكپارچگي و وحدت ملي ايران سایه بان ،آبان1386
30_ سید علی قاسم و حاتمی ،تحلیل بینامتنی مختصات ادبی نثر تاریخ جهانگشا و تاریخ وصاف، بهار ادبی ، 1390
31_ مصطفی عمرزی،دری یا به اصطلاح فارسی، زبان مادری چه کسی؟
منبع : https://www.khorasanzameen.net
نویسنده مقاله فوق : بهرام نور محمدی
تنظیم کننده جهت درج در این سامانه : علیرضا سینی چی ( معاون فن آوری دبیرستان )
تایید کننده : ابوالفضل حکم آبادی ( دبیر ادبیات دبیرستان )