آيا در زبان فارسي فعل مجهول هست؟

آيا در زبان فارسي فعل مجهول هست؟
گرچه دستور نويسان، چه ايراني و چه غير ايراني مي گويند که در زبان فارسي فعل مجهول هست اما زبانشناسي استدلال مي کنند که در فارسي فعل مجهول نيست، پيش از پرداختن به اين مسأله که آيا در زبان فارسي فعل مجهول هست يا نه، لازم مي نمايد که ببينيم فعل مجهول چيست؟
درباره ي فعل مجهول گفته اند که فعل معلوم را به نهاد نسبت مي دهند اما فعل مجهول را به نهادي که قبلاً در جمله معلوم، مفعول بوده است. براي روشن شدن مطلب مثالي مي زنيم:
فرزانه کتاب را آورد.
فعل اين جمله(آورد) معلوم است زيرا آن را به نهاد(فرزانه) نسبت داده ايم. صورت مجهول اين جمله چنين است:
کتاب آورده شد. فعل اين جمله (آورده شد) مجهول است زيرا آن را به نهاد جديد(کتاب) نسبت داده ايم که در جمله معلوم، مفعول بود. پس در فارسي فعل مجهول داراي ساخت است و فرمول تبديل فعل معلوم(که الزاماً بايد گذرا به مفعول باشد) به مجهول چنين است:
صفت مفعولي فعل مجهول + صرف شدن فعل در زمان فعل معلوم. مثال: من نامه را خواهم فرستاد. که مفعولي فعل اين جمله مي شود فرستاده، و صورت مجهول جمله چنين است:
نامه فرستاده خواهد شد.
براي تبديل جمله ي معلوم به مجهول، ابتدا بايد نهاد جمله ي معلوم را حذف کنيم، سپس مفعول جمله معلوم را نهاد جمله مجهول قرار دهيم و اگر «را» يعني نقش نماي مفعول داشته باشد آن را حذف کنيم. سپس شناسه ي فعل مجهول را با نهاد جديد منطبق سازيم: همان گونه که مثال «خواهم فرستاد» به صورت:«فرستاده خواهد شد» درآمد.
با اين ترتيب در فارسي فعل مجهول داراي ساخت خاصي است و به همين دليل همه دستور نويسان سنت گرا و اکثر زبان شناسان بر اين باورند که در زبان فارسي، فعل مجهول وجود دارد اما يکي از زبانشناسان (از MOYNE.1974.PP249.267) معتقد است که در فارسي فعل مجهول وجود ندارد و آنچه فعل مجهول مي ناميم در واقع (مسند + صرف فعل اسنادي «شدن») است، مثلاً جمله معلوم «علي در را بست» است، که صورت مجهول آن را «در بسته شد» مي داند در واقع « نهاد+مسند+ شد» است.
دبير مقدم در مقاله مجهول در زبان فارسي (1364، صص 46- 31) مي نويسد که: در خصوص مسأله مجهول در فارسي، گشتاريان دو ديدگاه متمايز اتخاذ کرده اند(مرعشي، 1970، ص 18)، (پالمر 1971، ص 17) وجود قاعده مجهول در فارسي را مسلم فرض نموده اند. به عنوان مثال سهيلي خوانساري فرايند هاي زير را در گذر از مقوله ي جملات معلوم به مجهول پيشنهاد مي نمايد.
مفعول مستقيم به جايگاه فاعل ارتقا مي يابد و فاعل عموماً در فارسي حذف مي گردد. به عنوان مثال به اين جمله معلوم و معادل مجهول آن توجه نماييد:
ايرانيان فردوسي را بزرگترين شاعر حماسي مي شمارند.
فردوسي بزرگترين شاعر حماسي شمرده مي شود.
دومين ديدگاه در خصوص مجهول در فارسي در مقاله 1974 .ج معين ابراز شده است.
او در اين مقاله اعلام مي دارد که ساخت مجهول در فارسي نوين وجود ندارد و تمام مواردي که مجهول ناميده شده است در واقع ساخت ناگذر مي باشد.
بايد گفت اين ادعاي جان معين بي اساس نيست زيرا جمله« در بسته شد» از نظر ساخت فرقي با جمله «در مسدود شد» ندراد. پس آيا فعلهايي که دستوريان تاکنون مجهول مي دانسته اند مجهول نيست؟ يعني در فارسي فعل مجهول وجود ندارد؟ آيا در جمله اي مانند هلال ماه ديده شده است «ديده» مسنداست؟ خير مسند نيست و فعل ديده شده است مجهول است.
چنانچه مي بينيم مساله پيچيده است. در مثال اول ساخت مجهول، مجهول نيست و در مثال دوم ساخت مجهول، مجهول است، زيرا «ديده» نمي تواند مسند باشد.
به هر حال اين معمايي است که تاکنون کسي آن را نگشوده است ما در اين گفتار برانيم که پرده از اين راز برداريم.
پيش از بررسي اين مسأله لازم است که صفت مفعولي را در فارسي بررسي کنيم:
آنچه همه ي دستوريان صفت مفعولي ناميده اند، ساخته مي شود از بن ماضي + ه (e=) اما در اکثر فعلها اين به اصطلاح صفت مفعولي، صفت نيست و حتي واژه مستقل نيست مثلاً دستور زبانان «زده» را صفت مفعولي از فعل «زدن» مي دانند، حال آنکه صفت «زده» نه تنها صفت مفعولي نيست بلکه کلمه ي مستقل هم نيست و نمي توان آن را صفت قرار داد مثلاً نمي توان گفت بچه ي زده يا آنکه آن را جانشين اسم قرار داده و گفت: زده ها کجا رفتند. حال آنکه صفت مفعولي از فعل شستن مي شود:
«شسته» و مي توان گفت لباس شسته. هم چنين شسته ها را بياور.
نگارنده چند سال پيش صفت مفعولي را درمقاله اي بررسي کرد.(وحيديان کاميار، صص 292-269، 1376). طبق اين بررسي آنچه صفت مفعولي ناميده مي شود، چندگونه است:
1-صفت مفعولي بسياري از فعلها(فعل گذرا به مفعول) نه تنها صفت نيست بلکه حتي واژه مستقل هم نيست و فقط در ساخت ماضي نقلي، ماضي بعيد و ماضي التزامي و فعل مجهول کاربرد دارد مانند زده، ديده، گذاشته، برداشته، پسنديده و غيره که نمي توان گفت مرد زده، کالاي ديده، ميز گذاشته و غيره.
2-صفت مفعولي بعضي از فعلها، صفت مفعولي است مانند فرسوده، گداخته، بسته، گسترده، شسته و غيره که مي توان گفت فرش فرسوده، آهن گداخته، در بسته، سفره گسترده، لباس شسته. اين گونه صفتهاي مفعولي، اسم نيز قرار مي گيرند(جانشين اسم مي شوند) و نقشهاي اسمي بويژه مسند را مي توانند بگيرند مانند فرسوده را بياور(نقش مفعولي). لباس فرسوده شد. (نقش مسندي) فرسوده ها کجاست.(نقش نهادي).
(صفت مفعولي بعضي از فعلها را در يک معني ممکن است صفت باشد و در معناي ديگر نباشد مانند گرفته، کالاي گرفته کاربرد ندارد اما در قيافه گرفته صفت است. يا ديده که گرچه از نظر ساخت صفت مفعولي است اما اسم است، به معناي چشم.
از فعلهاي لازم نيز از نظر ساخت، صفت مفعولي هست مانند آسوده، خميده، برآشفته، حال آنکه اينها، صفت مفعولي نيستند.
با توجه به ويژگي هاي صفت مفعولي(آنچه صفت مفعولي ناميده شده) معماي فعل مجهول گشوده مي شود. به اين صورت که فعلهايي که صفت مفعولي آنها صفت مفعولي است و مي تواند صفت براي اسم قرار بگيرد و به اصطلاح جانشين اسم مي شود ساخت مجهول آنها فعل مجهول نيست بلکه مسند+شدن است مانند: جمله آهنگر آهن را گداخت که صورت مجهول آن مي شود: آهن گداخته شد. اين ساخت گرچه از نظر صوري مجهول است اما گداخته مسند است (زيرا مانند بسياري از صفتها مي تواند در جمله نقش مسندي بگيرد) مثل آهن سرد شد. آهن گرم شد و غيره، بعلاوه مي توان گفت آهن گداخته تر شد. حال آنکه اگر فعل مجهول مي بود صفت مفعولي آن پسوند «تر» نمي توانست بگيرد زيرا يک کلمه نبود مثلاً در جمله با فعل مجهول علي ديده شد، نمي شود گفت: علي ديده تر شد به عبارت ديگر اين گونه صفتهاي مفعولي مي توانند جانشين اسم شوند و نقشهاي اسم از جمله نقش مسندي را در جمله بگيرند. مثال ديگر پروانه سفره را مي گسترد که ساخت مجهول آن چنين است: سفره گسترده مي شود در اين مثال نيز صفت مفعولي يعني گسترده مسند است زيرا گسترده صفت است مانند «پهن» در جمله سفره پهن مي شود. مي توان گفت: سفره گسترده تر مي شود.
پس اگر صفت مفعولي فعل گذرا به مفعول، صفت باشد تنها در اين صورت، اين گونه فعل ساخت مجهولش فعل مجهول نيست. اما فعلهايي که صفت مفعولي آنها صفت نباشد صورت مجهولشان، فعل مجهول است. زيرا صفت مفعولي آنها واژه نيست لذا نمي تواند مسند قرار بگيرد مثلاً در جمله: (کتاب قبلاً برده شده.برده شد فعل مجهول است، زيرا برده صفت و واژه نيست که بتواند مسند قرار بگيرد مثلاً نمي توان گفت کتاب برده کجاست: پس فقط از فعلهايي که صفت مفعولي آنها، صفت نيست فعل مجهول وجود دارد، به عبارت ديگر ساخت مجهول آنها فعل مجهول است.
دليل ديگر براي اثبات اينکه هر ساخت فعلي که از نظر صوري با مجهول يکي باشد، الزاماً مجهول نيست اين است که صفت مفعولي (ساختهايي که در دستور ها صفت مفعولي مي نامند) بعضي از فعلهاي ناگذر به مفعول، کاربرد صفتي دارد مانند «آسوده» در آدم آسوده يا «آشفته» در قيافه ي آشفته؛ لذا گرچه فعل در جمله هاي نظير «پدر آسوده مي شود»، قيافه ها آشفته شده به نظر مي رسد که فعل مجهول است اما واقعاً مجهول نيست زيرا:
اولاً: تنها فعلهاي گذرا به مفعول صورت مجهول دارند و فعل ناگذر مجهول نمي شود.
ثانياً: در اين دو مثال صفت مفعولي، مسند واقع شده، لذا مي توان به آنها پسوند«تر» افزود: آسوده تر شدي با شنيدن اين خبر آشفته ترشد.صفت مفعولي در فعل مجهول پسوند «تر» نمي گيرد زيرا فعل مجهول يک کلمه است مثلاً در «کوه ديده شد». ديده شد فعل مجهول است و نمي توان گفت ديده ترشد.
ممکن است که سؤال شود چرا در فعلهايي که صفت مفعولي آنها صفت است ساخت مجهول را نتوان مجهول گرفت مثلاً در جمله در گشوده شده است که گرچه گشوده مسند است اما چه اشکال دارد که آن را فعل مجهول بگيريم؟
واقعيت اين است که چنانکه گفتيم اگر صفت مفعولي، فعل صفت باشد يعني کاربرد صفتي داشته باشد واژه ي مستقل است و در فعل مجهول گروهي اسم در نقش مسندي است بر خلاف مورد اول که صفت مفعولي گروه مستقلي نيست بلکه با فعل شدن يک گروه فعلي تشکيل مي دهد براي مثال جمله زير را:
فرهاد مجلس را آراست.
با ساخت مجهولي مي آوريم مي شود مجلس آراسته شد. «آراسته» صفت مشترک با اسم است و در اينجا نقش مسندي بر عهده دارد و جدا از «شد» است زيرا مي توان گفت:
مجلس آراسته تر شد يعني آراسته گروه مستقلي است و مي تواند وابسته بگيرد هم چنين چون «آراسته» گروه مستقلي است مي توان گفت مجلس آراسته ي آراسته باشد (يعني کاملاً آراسته شد). هم چنين فعل جمله پروين سفره را خواهد گسترد را اگر با ساخت مجهول بياوريم مي شود:
سفره گسترده تر خواهد شد. در اين جمله نيز گسترده گروه مستقل است و مي توان گفت سفره گسترده تر خواهد شد اما صورت مجهول جمله: رضا خانه خريده است مي شود خانه خريده شده است. خريده شده است يک فعل است، لذا نمي توان گفت خانه خريده تر شده است.
البته اکثر صفتهاي مفعولي يي که صفت هستند با پسوند «تر» به عنوان وابسته پسين نمي آيند مانند بسته، گشوده، دوخته، ساخته و غيره زيرا معمولاًَ داراي درجاتي نيستند مثل بسته که صفت تفضيلي بسته تر ندارد زيرا درجاتي ندارد، «در» يا باز است يا بسته، همانگونه که واژه جاويد گرچه صفت است با پسوند «تر» گسترش پيدا نمي کند.
به هر حال اگر ضابطه وابسته پذيري با پسوند تر در تشخيص صفت مفعولي يي که صفت قرار مي گيرد معمولاً کارايي ندارد اما آمدن صفت مفعولي با موصوف ضابطه ي دقيقي است براي تشخيص صفت بودن يا نبودن آن است.
اينک بعضي از صفتهاي مفعولي را که صفت واقع مي شوند مي آوريم:
آراسته، آزرده، آزموده، آسوده، آشفته، افروخته، آلوده، آويخته، پيوسته، پسنديده، چيده، ساخته، سنجيده، سپرده، سروده، فرستاده، فريفته، شمرده، آميخته، فشرده، کوفته، گداخته، يافته و …
بعضي از صفت هاي مفعولي که صفت قرار نمي گيرند:
آورده، آموخته، انگيخته، برده، ربوده، پنداشته، توانسته، داشته، ديده، ستوده، کاسته، گرفته(به معني اخذ شده)، نواخته، ناميده، نگريسته، زده، زاييده و …(وحيديان 1376 صص 269-282)
در پايان گفتني است که در زبان فارسي، فعل مجهول زياد کاربرد ندارد زيرا:
اولاً بجاي فعل مجهول بويژه اگر نهاد نامشخص باشد از تک واژه «-َند» با فعل معلوم استفاده مي شود مثلاً به جاي از قديم گفته شده است مي گويند از قديم گفته اند. هم چنين به جاي جيبش زده شده است مي گويند جيبش را زده اند.
استفاده از تکواژ «-َند» در آخر فعل معلوم براي مجهول ساختن، هميشه در فارسي معمول بوده است. در کليله بهرامشاهي فعل مجهول حُکي عربي به صورت آورده اند ترجمه شده نه آورده شده است يا حکايت شده است.
تکواژ «-َند» را که کار فعل مجهول را انجام مي دهد مي توان تکواژ مبهم ناميد اما در موردي هم که نهاد کاملاً مشخص باشد، کاربرد دارد مثلاً به جاي زمين و آسمان آفريده شد، مي گويند زمين و آسمان را آفريدند.
ثانياً در صورتي به کار مي رود که نهاد مشخص نباشد يا کاملاً مشخص باشد اما نخواهيم نهاد را مشخص کنيم و يا ذکر آن ضرورتي نداشته باشد يا از ذکر نام فاعل اکراه داشته باشم:
نامه فرستاده شده است. زمين و آسمان آفريده شد. بزودي کتابي در زمينه ي آمار نوشته خواهد شد. نسخه اي ديگري هم از اين کتاب در آن زمان نوشته شده است.
در زبان فارسي اگر نهاد مشخص باشد فعل را به صورت مجهول به کار نمي بريم بر خلاف زبان انگليسي مثلاً ترجمه ي درست جمله:
This man was killed by a murderer
اين است: جنايتکاري اين مرد را کشت و ترجمه ي تحت الفظي آن: اين مرد به وسيله ي جنايتکاري کشته شده است، که با روال فارسي مطابقت ندارد.
ضمناً بعضي از فعلها مثل داشتن گرچه گذرا به مفعول هستند اما مجهول نمي شوند. فعل کردن نيز معمولاً مجهول نمي شود.
هم چنين اگر مفعول واژه ي خود يا خودم، خودت… باشد، فعل گذرا مجهول نمي شود؛ من خود را در آينه ديدم که ساخت مجهول آن خود در آينه ديده شد يا خود خودم در آينه ديده شد کاربرد ندارد. علت آن است که در دنياي واقع مفعول همان نهاد است.

منابع و مأخذ:
1-دبير مقدم، محمد، مجهول در زبان فارسي، مجله زبانشناسي، سال دوم، شماره اول، 1364.
2. Moyne john. 1974 .(so called passive in Persian). Foundations of language 12.
3. وحيديان کاميار، تقي، بررسي صفت مفعولي و اهميت آن در زبان فارسي، مجله زبانشناسي، سال نهم شماره دوم، 1370.
هم چنين در مجموعه مقاله در قلمرو زبان و ادبيان فارسي، وحيديان 1376، 282- 269.
پايگاه نور- ش18

نويسنده:دکتر تقي وحيديان کامکار*
*استاد زبان شناسي دانشگاه فردوسي مشهد

تهیه و تنظیم جهت این سامانه : علیرضا سینی چی ( کارشناس ارشد زبانشناسی – معاون فن آوری دبیرستان )

تایید کننده : رسول سمیعی ( کارشناس ادبیات فارسی – معاون آموزشی دبیرستان )


برچسب
امتیاز شما به این محتوای آموزشی ؟ جمع امتیاز 20/20