معناشناسی و کاربردشناسی
مدتها قبل از آنکه زبانشناسی بعنوان یک رشتۀ علمی وجود داشته باشد ، متفکران به تأمل دربارۀ ماهیت معنا می پرداختند. و این مسئله هزاران سال ، مسئلۀ اصلی فلسفه قلمداد می شد. معنی شناسی یا مطالعۀ معنای نشانه های زبانی، بخشی از علم نشانه شناسی است .
مدتها قبل از آنکه زبانشناسی بعنوان یک رشتۀ علمی وجود داشته باشد ، متفکران به تأمل دربارۀ ماهیت معنا می پرداختند. و این مسئله هزاران سال ، مسئلۀ اصلی فلسفه قلمداد می شد. معنی شناسی یا مطالعۀ معنای نشانه های زبانی، بخشی از علم نشانه شناسی است .
نشانه شناسی
علمی است که به مطالعۀ نظامهای نشانه ای نظیر زبان ها ، رمزگان و علائم می پردازد. این علم مطالعۀ کلی نشانه ها و درک معنی آنهاست و دامنۀ بسیارگسترده تری از معنی شناسی دارد. این علم نخستین بار توسط فردینان دو سوسور سوئیسی معرفی شد. اما اندیشه های اولیۀ مربوط به نشانه از بقراط ، افلاطون و سقراط نشأت می گیرد.
نشانه چیزی است برای نشان دادن چیز دیگر ، بعبارت دیگر نشانه دارای تطابق و یکسانی ویژگیهای یک چیز و مرجعش می باشد.
سوسور الگویی دو وجهی از نشانه ارائه می دهد. از دیدگاه او نشانۀ زبانی تشکیل شده است از تصویر صوتی یادال وتصویر ذهنی یا مدلول آن یعنی مفهومی که دال بر آن دلالت می کند .
سوسور میان صوت و تصویر صوتی تمایز قائل میشود. به اعتقاد وی صوت صورت فیزیکی تلفظ مجموعه ای از آواهاست که هر بار تولیدشان با دفعه قبل تفاوت محسوس فیزیکی دارد.
اما تصویر صوتی پدیده ایست ذهنی وانتزاعی و در قالب نظام زبان مطرح می شود.
چارلز ساندرس پیرس فیلسوف و منطق دان آمریکایی الگویی سه وجهی از نشانه ارائه کرد. نمود یا صورت نشانه . تفسیر یا معنای نشانه . موضوع یا چیزی که نشانه به آن ارجاع می دهد. پیرس یکی از اولین کسانی بود که به طبقه بندی واحدهای نشانه شناسی همت گماشت. او نشانه ها را به سه دسته تقسیم کرد:
شمایل – نمایه – نماد
نشانۀ شمایلی :
نشانه ایست که میان صورت و معنی اش شباهت صوری وجود دارد. آنرا نشانۀ تصویری هم می نامند. مانند نقاشی – کاریکارتور- عکس …
نشانۀ نمایه ای یا طبعی :
نشانه ایست که میان صورت و معنای آن رابطه ای طبیعی وجود دارد. این نشانه وضعیت درونی یا عواطف فرستندۀ پیام را بطور خودبخودی انتقال می دهد. فریاد نشانۀ درد – تب نشانۀ بیماری – خمیازه نشانۀ خواب آلودگی و … از نشانه های غیرزندۀ طبعی می توان دود نشانۀ آتش – ابر سیاه نشانۀ باران را ذکر کرد.
نشانۀ نمادین :
نشانه ایست که میان صورت و معنا رابطه ای قراردادی وجود دارد. مانند رنگهای چراغ راهنمایی و رانندگی – پرچم – الفبای زبانی …
زبان بشر هم نظامی ازنشانه های اختیاری و قراردادیست . تغییر دال و مدلول در طول زمان مؤید ماهیت اختیاری نشانۀ زبانی است.
زبان فردی
معنی واژه ها در ذهن اهل زبان انباشته شده است. اطلاعاتی که هر یک از ما از جهان خارج بدست می آوریم ، اطلاعاتی فردی است که ویژۀ هر یک از ماست. این اطلاعات زبانی را پدید می آورد که فردی است ، زیرا برحسب انتخاب های خودمان از جهان خارج شکل گرفته است. پس ما برای خود زبانی داریم که برای اندیشیدن با خود به کار می بریم . این زبان را زبان فردی می نامیم . هیچ دو زبان فردی ای یکسان نیست ، زیرا دانش برون زبانی هیچ دو نفری یکسان نیزست. ولی ما می توانیم با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم. با یکدیگر حرف بزنیم و حرف یکدیگر را بفهمیم . در چنین شرایطی ما در قالب کلیت ها سخن می گوییم . کلیت هایی که اگر چه مبتنی بر دانش برون زبانی ماست ، اما افتراق ها را نمی نماید ، بلکه بر پایۀ اشتراک هاست. این زبان همانی است که در ایجاد ارتباط به کار می رود و می توان آنرا زبان اجتماعی نامید.
یکی از قدیمی ترین مطالعات دربارۀ معنی را افلاطون انجام داد. وی در رسالۀ کراتیلوس واژه را واحد معنی در نظر گرفته بود و معتقد بود که واژه به چیزی در جهان خارج دلالت می کند. یعنی هر واژه برچسبی برای نامیدن چیزهای اطراف ماست. افلاطون در این رساله رابطۀ میان واژه و مصداق آنرا رابطه ای طبیعی می داند.
اما ارسطو شاگرد افلاطون در رسالۀ اندرعبارت چنین رابطه ای را قراردادی نامید. وی معتقد بود اهل زبان خود واژه را برای اشاره به چیزها وضع کرده اند.
مثلث معنایی
آگدن و ریچاردز در کتاب معنای معنی خود فرضیه ای را مطرح می کنند که صورت های زبانی را از طریق تصور ذهنی به مصداق های جهان خارج مرتبط می سازد. در فرضیۀ آنان رابطۀ میان نماد و مصداق غیرمستقیم است و از طریق اندیشه یا تصور ذهنی صورت می گیرد که در نتیجه مثلثی پدید می آید. در این مثلث ، دلالت میان نماد و تصور ذهنی و میان مصداق و تصور ذهنی صورت میگیرد.
آگدن و ریچاردز برای نشان دادن اینکه رابطۀ میان نماد و مصداق غیر مستقیم است و دلالت میان این دو تحقق نمی یابد ، این ضلع مثلث معنایی را بصورت نقطه چین رسم کرده اند.
دلالت برون زبانی
یا دلالت مصداقی به رابطۀ میان واحدهای زبان نظیر واژه و جمله از یک سو و مصداق های جهان خارج از زبان اشاره دارد.
دلالت درون زبانی
یا دلالت مفهومی به رابطۀ معنایی واحدهای زبان نسبت به یکدیگر درون نظام زبان اشاره دارد. فرهنگ های لغت معمولاً برای توضیح واژه ها از دلالت درون زبانی بهره می گیرند و سعی بر آن دارند تا معنی واژه ها را به کمک معنی واژه های دیگر توضیح دهند.
یکی از روش های سنتی مطالعۀ مفاهیم ، توصیف هر مفهوم برحسب مجموعه ای از شرایط لازم و کافی است.
بعنوان مثال شرایطی که باید در نظر گرفته شوند تا چیزی ((زن)) باشد ، شرایط لازم بحساب می آید و اگر بتوانند مفهوم (( زن)) را از سایر مفاهیم متمایز سازند شرایط کافی تلقی می شوند.
انسان بودن و مؤنث بودن جزو شرایط لازم مفهوم زن محسوب میشوند . اما کافی نیستد، چرا که با این دو شرایط نمی توان مفهوم زن و دختر را از هم متمایز ساخت. بنابراین باید شرط دیگری مثل بالغ بودن را اضافه کرد ، تا بتواند مفهوم زن را از دختر جدا کند.
مؤلفه های معنایی
رویکردی در مطالعۀ معنایی هست که می کوشد گسترۀ مفهومی یک واژه را معادل مفهومی انتزاعی بگیرد که از اجزای کوچکتری به نام مؤلفه های معنایی تشکیل شده است. با تجزیه مؤلفه ها می توان به شباهتها و تفاوتهای میان واژه های مرتبط پرداخت. مزیت این رویکرد اینست که به کمک آن می توان موجودات را در طبقات طبیعی تقسیم بندی کرد.
مرد= پسر=
+ انسان + انسان
+ مذکر + مذکر
+ بزرگسال – بزرگسال
زن = دختر =
+ انسان + انسان
+ مؤنث + مؤنث
+ بزرگسال – بزرگسال
روابط مفهومی
هم معنایی یا معناهای مترادف یکی از شناخته شده ترین روابط مفهومی است . در فرهنگ لغت هم برای نشان دادن معنای یک واژه، واژه هایی ذکر می شوند که هم معنا تلقی می شوند.
مانند : گیتی – جهان – دنیا
اما باید توجه داشت که هم معنایی مطلق وجود ندارد. یعنی هیچ دو واژه ای را نمی توان یافت که در تمامی جملات زبان بتوانند بجای یکدیگر بکار بروند و تغییری در معنی آن زنجیره پدید نیاورند.
مثلاً: بجای جهان بینی نمی گوییم دنیا بینی ، گیتی بینی و بجای دنیا دیده نمی گوییم جهان دیده ، گیتی دیده .
تقابل معنایی یا تضاد معنایی
گونه های متفاوتی را شامل می شود. نوعی از تقابل معنایی وجود دارد که نفی یکی اثبات دیگری است مثل زن و مرد، روشن و خاموش، باز و بسته. اما در نوع دیگری از تقابل معنایی، واژگان صفت هایی قابل درجه بندی اند مانند: سرد- سردتر- گرم – گرم تر و نفی یکی دلیل بر اثبات دیگری نیست. صورتهایی مثل : سرد و گرم ، پیر و جوان ، بزرگ و کوچک ، زشت و زیبا را دارای رابطۀ تضاد مدرج می نامند. اگر بگوییم هوا سرد نیست به این معنا نیست که الزاماً هوا گرم است. یا اگر بگوییم فلانی زشت نیست به معنای زیبا بودن او نمی باشد.
گونۀ دیگر تقابل را تقابل دو سویه می نامند. چرا که رابطه ای دوسویه میان آنها وجود دارد. مثل زن و شوهر – خرید و فروش – زد و خورد . به این معنی که اگر الف چیزی را از ب خریده پس حتماً ب آن چیز را به الف فروخته است. یا اگر الف شوهر ب است پس حتماً ب زن الف است.
نوع دیگری از تقابل با پسوند منفی ساز ساخته میشود. مانند آگاه و ناآگاه ، باشرف و بی شرف، بهداشتی و غیربهداشتی و با پسوند منفی ساز عربی لا در بامذهب و لامذهب.
او آدم باشرفی نیست. = او آدم بی شرفی است.
او آدم مذهبی نیست. = او آدم لامذهبی است.
البته همانطور که مشاهده می شود بارمعنایی این جملات متفاوت است.
و نوع دیگری از تقابل را تقابل جهتی می نامند. مانند : شمال و جنوب ، شرق و غرب ، چپ و راست، بالا و پایین ، پس و پیش.
همنامی
دو واژه که از لحاظ آوایی و نوشتاری همانند باشند ، اما معانی متفاوتی داشته باشند را همنام ( هومونیم ) می نامند. این واژگان بدون هیچ ارتباط معنایی به یک شکل نوشته می شوند و در فرهنگ لغت مدخل های جداگانه ای دارند.
مانند شیر( حیوان ) – شیر ( لبنی) – شیر ( فلکه آب)
شانه ( کتف) – شانه ( جای تخم مرغ) – شانه ( برای آرایش مو)
هم نویسه یا هموگراف به واژه هایی گفته می شود که به یک شکل نوشته می شوند ، ولی تلفظ های مختلفی دارند.
مانند : کرم ( بخشش) – کرم ( فلز) – کرم ( نرم کننده پوست) – کرم ( جانور خاکی)
هم آوا یا هموفون به واژه هایی گفته می شود که با وجود صورتهای متفاوت ، تلفظ یکسانی دارند.
مانند : خوار و خار – قضا و غذا – خویش و خیش
چندمعنایی
هنگامی که یک واحد زبانی که از چند معنا برخوردار باشد. در فرهنگ لغت دارای یک مدخل می باشد.
مانند : سر = عضوی از بدن ، رأس هر چیز، بالا، رئیس
دل = قلب ، شکم ، مرکز ، درون
علت بوجود آمدن یک واحد زبانی با چند معنا ممکن است تاریخی باشد و به تحول معنی درطول زمان مربوط شود و یا بعلت گسترش معنایی یک واژه یا تخصیص معنایی آن واژه در مشاغل باشد. مثلاً واژۀ زین و رکاب قبلاً برای اسب بود امروزه برای دوچرخه هم استفاده می شود. رنگ سفید گسترش معنایی یافته و درترکیباتی همچون سفیدبخت و سفیدپوست نیز بکار می رود. از واژۀ گوشی برای گوشی تلفن و گوشی پزشکی هم استفاده میشود.
علت دیگر چند معنایی می تواند استعاره باشد در واژه هایی همچون گردن که عضوی از بدن است و گردن بطری همچنین کمر کوه.
در زبانهای هم خانواده وام گیری نیز گاهی باعث چند معنایی واژه میشود. در فارسی فراز به معنای بلند است، اما با تأثیر از واژۀ فرانسوی آن به معنای جمله ، به معنای جملۀ مهم و پرمحتوی نیز بکار میرود. چندمعنایی گاهی منجر به ابهام معنایی میشود.
شمول معنایی
گاهی این امکان وجود دارد که مفهومی بتواند یک یا چند مفهوم دیگر را شامل شود. به این رابطه، شمول معنایی یا هایپونیمی می گویند. در این رابطه واژۀ کلی تر را که مفهومش مفهوم واژه های دیگر را در بر می گیرد، واژۀ شامل و واژه های زیرمجموعه آنرا زیرشمول می نامند. در ضمن رابطۀ واژه های زیرشمول با هم را هم شمول می خوانند.
به عنوان مثال واژۀ گوسفند را شامل می نامند و واژه های قوچ و میش و بره زیرشمول آن بحساب می آیند . درضمن این واژه های زیرشمول نسبت به یکدیگرهم شمول هستند.
واژۀ شامل از شرایط لازم و کافی کمتری نسبت به واژه های زیرشمول برخوردار است . مثلاً گوسفند می تواند نر یا ماده باشد اما قوچ حتماً نر است.
جزء واژگی
جزء واژگی یا مرونیمی رابطۀ سلسه مراتبی کل به جزء میان دو مفهوم است. بعنوان مثال واژۀ بدن کل و اعضای بدن مثل واژۀ دست جزء آن هستند. همچنین واژۀ دست نسبت به قسمتهای مختلف آن از جمله بازو، آرنج ، مچ و انگشتان دست کل محسوب می شود.
استدلال و تعیین صدق ارسطویی
معناشناسی منطقی به تعیین صدق و کذب جملات می پردازد و چون سابقه ای طولانی دارد و به یونان باستان و آرای ارسطو باز می گردد، به آن منطق ارسطویی نیز می گویند.
نمونه آن بصورت جملات زیر است:
الف – افلاطون در آن اتاق است
ب – همۀ افراد در آن اتاق دانشمندند
ج- افلاطون دانشمند است
اگر جملۀ الف و ب که (مقدمه) نامیده می شوند صادق باشند جملۀ ج که (نتیجه) نامیده می شود نیز صادق خواهد بود.
استلزام معنایی
استلزام معنایی رابطه ایست معنایی که در آن مفهوم یک جمله مستلزم مفهوم جملۀ دیگر است. بعنوان مثال در جملات زیر، جملۀ الف مستلزم جملۀ ب است.
الف – میمون به نوزادش شیر می دهد.
ب – میمون پستاندار است.
ازپیش انگاری
گاهی این امکان وجود دارد که برحسب اطلاعات درون یک جمله بتوان به اطلاعات دیگری دست یافت.
الف – خواهر علی ازدواج کرده است.
ب – علی خواهر دارد.
از اینکه خواهر علی ازدواج کرده درمی یابیم که علی حتماً خواهر دارد.
همانگویی
همانگویی ( تاتولوژی ) یا تکرار واژه های هم معنی در جمله ،
حشو درون جمله بحساب می آید. جملات زیر نمونه هایی از همانگویی است:
– مادرم مادر است.
– آدم گرسنه، گرسنه است.
– فاطمه فاطمه است.
دگرگفت
دو جملۀ دارای معنای واحد را دگرگفت یا تفسیریکدیگر می گویند.
– دزد مورد تعقیب پلیس قرار گرفت.
– پلیس دزد را تعقیب کرد.
تناقض
گاهی صحت یک جمله مستلزم سقم جملۀ دیگر است .
– علی مجرد است.
– علی متأهل است.
اگر جملۀ اول صدق باشد ، پس جملۀ دوم کذب است. رابطه ای که در آن صدق یک جمله مستلزم کذب جملۀ دیگر باشد ، تناقض نامیده می شود.
استعاره
استعاره یا متافور بطور ساده یعنی به عاریت گرفتن صفتی برای یک واژه یا بعبایت دیگربکارگیری مشبّهٌ به بجای مشبّه.
در تشبیه چهار جزء وجود دارد: مشبّه ( شبیه شده) ، مشبّهٌ به ( مشابه ) ، ادات تشبیه ، وجه تشبیه
– لبش چون لعل سرخ است.
لب = مشبّه
لعل = مشبهٌ به
چون = ادات تشبیه
سرخ = وجه تشبیه
استعاره زمانی تحقق می یابد که مشبّه ، ادات تشبیه و وجه تشبیه حذف شوند و تنها مشبهٌ به باقی بماند. یعنی کاربرد لعل بجای لب.
پس استعاره نوعی جانشینی معنایی برحسب تشابه است. به هنگام جانشینی معنایی ، یک دال علاوه بر مدلول اولیۀ خود به مدلول دیگری نیز پیوند می خورد. در اینجا دالِ لعل علاوه بر مدلولِ لعل به مدلولِ لب هم پیوند می خورد. در نتیجه واژۀ لعل از دو معنی برخوردار خواهد شد.
– از لعلش دُرّ و گوهر می ریزد.
یعنی از لبش درّ و گوهر می ریزد.
مجاز
کنایه یا مجاز (مِتونیمی) یعنی استعمال لفظی در غیر معنای حقیقی اش. برای طبقه بندی انواع مجاز از واژۀ علاقه استفاده می شود.
علاقۀ کل به جزء
– فرانسه به این مسئله اعتراض کرد.
فرانسه بجای (دولت فرانسه) بکار رفته است.
– ماشینم پنچر است.
ماشین بجای (چرخ ماشین) بکار رفته است.
علاقۀ ظرف و مظروف
– سماور قل می زند.
آب درون سماور قل می زند.
– سوپ را بیاور.
ظرف محتوی سوپ را بیاور.
شفافیت و تیرگی معنایی
شفافیت معنایی هنگامی است که بتوان به روشنی به معنای یک واژه پی برد. یعنی از دال پی به مدلول برد، چراکه میان دال و مدلول نوعی انگیزش وجود دارد. اما اگر نتوان به روشنی و وضوح به معنای واژه ای دست یافت ، به آن تیرگی معنایی گویند.
اولمان معتقد است که معمولاً انگیزش به سه طرق در زبان روی
می دهد.
– انگیزش آوایی : که دال را به لحاظ صورت آوایی اش در پیوندی احتمالی با مدلول خود قرار می دهد. مانند نام آواها : میومیو – واق واق …
-انگیزش صرفی: که باعث می شود از حاصل جمع مفهوم تکواژها به مفهوم واژۀ مرکب برسیم . مثلاً با دانستن مفهوم واژه های پارچه و فروش به مفهوم واژۀ پارچه فروش می رسیم .
-انگیزش معنایی : که شباهت معنایی سبب درک ترکیبات استعاری می گردد. مثلاً با دانستن مفهوم کمر می توانیم مفهوم کمر کوه را دریابیم.
مسئلۀ شفافیت و تیرگی معنایی را می توان در جملات نیز مطرح کرد. اگر حاصل جمع مفهوم واژه های تشکیل دهندۀ یک جمله ، مفهوم آن جمله را برسانند ، آن جمله شفاف تلقی خواهد شد و در غیراینصورت تیره است. معمولاً جملات اصطلاحی به لحاظ معنایی تیره اند و اهل زبان آنها را بصورت کلی فرامی گیرند.
کاربردشناسی
یکی از عوامل مهم در تعبیر جملات دانشی است که کاربردشناسی نامیده می شود. کاربردشناسی معنی را به هنگام کاربرد و در ارتباط با جهان خارج مورد مطالعه قرار می دهد. جملات اگر در موقعیت مناسب خود به کار نروند، نمی توانند در ایجاد ارتباط سهمی داشته باشند. ما در مقام گوینده می دانیم در هرموقعیتی چگونه صحبت کنیم و در مقام مخاطب نیز می دانیم در برابر آنچه می شنویم چه واکنشی نشان دهیم .
بافت موقعیت
در حقیقت معنی را نمی توان مستقل از بافت دانست. چراکه محیط خارج از زبان بر معنی جملات زبان تأثیرگذار است.
بعنوان مثال شخصی در خیابان داد می زند : آزادی !
معنی این واژه در موقعیت های مختلف متفاوت خواهد بود. ممکن است وی مشغول فروختن سیگار یا روزنامۀ آزادی باشد ، یا رانندۀ تاکسی که مسیرش میدان آزادی است و یا کسی که در راهپیمایی شعار آزادی می دهد!
افزون بر واژه ها جملات نیز می توانند مقید به بافت موقعیتی باشند. یعنی درک مفهوم آنها تنها از طریق شرایطی امکان پذیر است که حاکم بر تولید آنهاست.
معنای ضمنی جملات هم در بافت قابل درک هستند.
الف – می تونی یک کمی پول به من قرض بدی؟
ب – برو کیفم را بیار! (بله)
الف – تلفن زنگ می زند. ( گوشی را بردار)
ب- دارم دوش می گیرم.( نمی توانم )
شاخص ها
شاخص ها (دایکسیس) عناصری زبانی محسوب می شوند که مقید به بافت موقعیتی هستند و به مکان ، زمان یا شخص اشاره دارند.
شاخص ها از طریق بافت موقعیتی قابل درک هستند. مخاطب برای درک منظورگوینده باید مکان، زمان و شخص گوینده را بشناسد.
شاخص های مکانی عبارتند از : اینجا – آنجا – بالا – پایین…..
شاخص های زمانی عبارتند از: دیروز – فردا – بعداً – قبلاً…..
شاخص های شخصی عبارتند از : ضمایرمتصل ومنفصل شخصی
جایگزین ها
واژه هایی که بر روی محور همنشینی کنار هم قرار می گیرند، بر معنای یکدیگر تأثیر می گذارند. این تأثیر متقابل می تواند سبب انتقال معنی واژه ها به هم و حذف برخی از آنها شود. در چنین شرایطی درک مفهوم جمله تنها از طریق بافت موقعیتی امکان پذیر است.
– دو تا سیاه بدین ! (نوشابه)
– پایه بلندش شیک تره.( لیوان)
– ته اش را بده به من !( سیگار)
در این جملات همانطور که مشاهده می شود ، هسته حذف و وابسته ها جایگزین آن شده اند.
شناخته ها
در برخی بافتها هسته می ماند و وابسته ها حذف می شوند. چون گوینده مطمئن است که مخاطب هسته را بخوبی می شناسد ، گفتن وابسته ها را حشو می داند و از آنها صرف نظر می کند .
– پاکت را بهش دادی؟
– برو بسته را بیار!
– کتاب را خریدی؟
کارگفت
نظریۀ کارگفت برای نخستین بار از سوی آستین یکی از فلاسفۀ مکتب آکسفورد معرفی شد. این نظریه در حقیقت مخالفتی بود نسبت به سه اصل در معنی شناسی که مبنای نگرش فیلسوفانی به نام منطقیون اثبات گرا بود.
– جملات خبری گونۀ اصلی جملات زبان هستند.
– کاربرد اصلی زبان کاربردی اطلاعی است.
– صدق یا کذب معنی پاره گفتارها را می توان تعیین کرد.
آستین معتقد بود جملات خبری گونۀ اصلی جملات زبان نیستند، کاربرد اصلی زبان اطلاعی نیست، و صدق یا کذب معنی تمام پاره گفتارها قابل تعیین نیست.
– قول می دهم فردا درس بخوانم.
– شرط می بندم فردا نمرۀ بیست بگیری.
– قسم می خورم که من پول ها را برنداشته ام.
– اخطار می کنم که به سؤالات پاسخ دادگاه پاسخ دهید.
آستین این جملات را که به نوعی کنش یا عمل اشاره دارند پاره گفتارهای بیانی می نامد و معتقد است که در چنین جملاتی ، عملی از طریق فعل جمله بیان می شود. به اعتقاد آستین در پاره گفتارهای بیانی بحث برسر صدق یا کذب نیست. بلکه کاری مطرح است که چنین جملاتی می توانند انجام دهند. آن دسته از پاره گفتارهای بیانی که به اجرای عملی منجر می شوند را می توان بجا و در غیراینصورت آنرا نابجا خواند.
شرایطی که یک پاره گفتار بیانی را از کارایی برخوردار کند، شرایط کارایی نامند.
به اعتقاد آستنن تولید یک کارگفت نیازمند گوینده ایست که چنین پاره گفتاری را تولید کند. وی این عمل را کنش بیانی می نامد، و تأثیری که کارگفت مذکور بر مخاطب می گذارد را کنش غیربیانی
می نامد. آستین افزون بر این واکنش مخاطب نسبت به کنش غیربیانی را کنش پس بیانی می نامد.
در کنار آستین فیلسوفان و زبانشناسان دیگری از جمله سرل
به بررسی ماهیت کارگفت ها و طبقه بندی آنها پرداختند. دراین میان آرای سرل از اهمیت بسزایی برخوردار است. وی این گونه پاره گفتارها را به پنج طبقه تقسیم می کند.
– کارگفت های اظهاری
اظهار گوینده را نشان می دهند: اظهار کردن- تأیید کردن – نفی کردن- تأکید کردن….
– کارگفت های ترغیبی
ترغیب گوینده برای انجام کاری : خواهش می کردن- امر کردن – سؤال کردن – دستور دادن…
– کارگفت های تعهدی
تعهد گوینده را نشان می دهند: قول دادن – تضمین کردن – قسم خوردن – متعهد شدن….
-کارگفت های عاطفی
احساس گوینده را نشان می دهند: عذر خواستن- تبریک گفتن – قدردانی کردن – تسلیت گفتن – تشکر کردن – ناسزا گفتن….
– کارگفت های اعلامی
گوینده شرایط تازه ای را برای مخاطب اعلام می کند: اعلام کردن – محکوم کردن – بخشیدن …
اصول گرایس
بر طبق نظر گرایس فیلسوف و دانشمند انگلیسی اصولی برای برقراری ارتباط در گفتمان لازم است، که اصول همکاری نامیده میشود.( البته همانطور که اشاره خواهد شد برای برجاگذاشتن تأثیری خاص می توان هر یک از این اصول را نادیده گرفت.)
اصل کمیت
مقدار اطلاعاتی که به مخاطب خود می دهیم نباید کمتر یا بیشتر از اندازۀ لازم باشد.
اما برای گمراه کردن مخاطب می توان این اصل را نادیده گرفت. مثلاً اگر کسی بپرسد علی کجاست و من بدانم علی مایل نیست کسی را ملاقات کند ، مقدار اطلاعاتی که خواهم داد کمتر از مقدار لازم خواهد بود.
اصل کیفیت
اطلاعاتی که به مخاطب می دهیم باید بر مبنای واقعیت باشد.
اما گاهی برای طعنه و کنایه این اصل را نادیده می گیریم. مثلاً ممکن است در کویر گرم و سوزان اگر همسفرمان هر روز از ما بپرسد هوا چطور است ، با طعنه به او جواب دهیم امروز قراره برف ببارد!
ملاحظۀ ادب نیز ممکن است نادیده گرفتن این اصل را توجیه کند. بعنوان مثال برای جریحه دار نکردن احساسات دوستمان پس از سخنرانی اش به او تبریک بگوییم ، حتی اگر بدترین چیزی باشد که تابحال شنیده ایم!
اصل روش و شیوۀ کلام
شیوۀ کلام باید شفاف و به دور از ابهامات باشد. اما گاهی مخاطب با قصد بطور مبهم صحبت می کند تا بقیه شنونده ها متوجه مقصود او نشوند.
اصل ارتباط
کلام ما باید مرتبط با موضوع باشد.
اگر کلام ما غیر مرتبط با موضوع باشد، بعلت اینست که می خواهیم جواب غیرصریح بدهیم و یا اینکه به مخاطب بگوییم مایل به ادامۀ بحث نیستیم و میخواهیم موضوع بحث را عوض کنیم .
بعنوان مثال در جواب:
– امروز بریم سینما؟
– فردا امتحان دارم.
بطور ضمنی پاسخ منفی داده ایم و یا در جواب :
– تلفن زنگ می زند.
– دارم دوش می گیرم.
بطور ضمنی می گوییم که نمی توانیم به تلفن جواب بدهیم.
یا در پاسخ به سؤال :
– اوضاع شرکت چطوره ؟
– امروز چه هوای خوبی شده !
با ندادن پاسخ مرتبط و نقض اصل رابطه ، به مخاطب می فهمانیم که حاضر به پاسخ گویی نیستیم و می خواهیم موضوع بحث را عوض کنیم.
منابع مورد استفاده :
در آمدی بر معنی شناسی،کوروش صفوی
معناشناسی،جان سعید
مجلات زبانشناسی
تهیه کننده : علیرضا سینی چی ( کارشناس ارشد زبانشناسی ) معاون فن آوری دبیرستان
تاییدکننده : محمد امین فرشچی ( دکتری آموزش زبان انگلیسی ) دبیر زبان دبیرستان